اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عالی

نویسه گردانی: ʽALY
عالی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 28هزارگزی جنوب خاوراردکان و سه هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا و دارای 36 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۰ ثانیه
علی چین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی ، بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 10 هزارگزی شمال خاور...
علی حده . [ ع َ لا ح ِ دَ ] (ع ق مرکب ) علی حدة. جداگانه . (ناظم الاطباء) : ارسلان خان فرمود تا جویی علی حده کنند «بیکند» را چنانکه آب بعین ...
علی حدة. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن مذحجی ، مشهور به حدة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مذحجی شود.
علی حر. [ ع َ ی ِ ح ُ ر ر ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی . عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هَ . ق . در راه مکه درگذشت . ا...
علی حر. [ ع َ ی ِ ح ُرر ] (اِخ ) ابن سعیدبن محمدبن احمدبن محمدبن حسن بن محمدبن علی بن محمدبن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی...
علی حر. [ ع َ ی ِ ح ُرر ] (اِخ ) ابن محمد حرعاملی کرکی . نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 هَ .ق . درگذشت . او را مجموعه ٔ اشعاری است . (از...
علی حلی . [ ع َ ی ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) ابن جاسم بن محمد اسدی حلی . شاعر. رجوع به علی اسدی شود.
علی حلی . [ ع َ ی ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) ابن حسن بن عنتربن ثابت حلی ، مشهور به شمیم و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ع...
علی حلی . [ ع َ ی ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عوض مزیدی اسدی حلی . رجوع به علی عوض شود.
علی حلی . [ ع َ ی ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) ابن حسین حلی شهیفنی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شهیفنی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.