عالی
نویسه گردانی:
ʽALY
عالی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 28هزارگزی جنوب خاوراردکان و سه هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا و دارای 36 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۵ ثانیه
علی فارسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) برلاس (امیر...). وی از امرایی بود که در سال 858 هَ . ق . همراه میرزا ابوالقاسم بابر بر سمرقند مستولی شدند. و ا...
علی فزاری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن حوشب فزاری . مکنی به ابوسلیمان . محدث بود و ولیدبن مسلم از او روایت دارد. و نیز رجوع به ابوسلیمان (ع...
علی فزاری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن غراب فزاری کوفی . مکنی به ابوالحسن . تابعی بود. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
علی فزاری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان بن ضحاک فزاری . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن مقری (در التکملة شهرت ...
علی فزاری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد فزاری . از قضاة قرن چهارم هجری بود. او راست : کتاب الدعاء. (از معجم المؤلفین ).
علی فسوی . [ ع َ ی ِ ف َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن زبیر عنانی فسوی شافعی . ملقب به رشید و مکنی به ابوالحسن . فقیه بود. و در سال 5...
علی فسوی . [ ع َ ی ِ ف َ س َ ] (اِخ ) دانیالی فسوی برازی جهرمی . ملقب به شهاب الدین . رجوع به علی دانیالی شود.
علی قاهری . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمدبن علی بن عمر حلبی قاهری شافعی . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی...
علی قاهری . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عثمان بن محمدبن اسحاق سلمی مناوی قاهری شافعی . رجوع به علی مناوی شود.
علی قاهری . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ )ابن سودون یشبغاوی قاهری دمشقی حنفی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سودون و علی (ابن سودون ...) شود.