عامر
نویسه گردانی:
ʽAMR
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ضُبارة المری . از قائدان و سواران بود. مروان بن محمد برای جنگ با شیبان خارجی او را نزد خود طلبید و هفت هزار تن را در اختیار وی گذاشت عامر با لشکر مزبور به پیکار شیبان رفت و شیبان پس از چندین نبرد منهزم شد آنگاه عامر برای پیکار باعبداﷲبن معاویة الطالبی به دستور ابن هبیره با 50 هزار سوار بجنگ قحطبةبن شیب به اصفهان وارد و از لشکران قحطبه که 20 هزار تن بودند شکست خورد. وی عاقبت در سال 131 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عمر عقیلی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به ابن العدیم و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲ...) شود.
عمر عکبری . [ ع ُم َ رِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ عکبری ، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن مسلم . وی فقیه بود و درهشتم جمادی الاَّخ...
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعیدبن ابراهیم بن محمد زهری شافعی . مشهور به ابن حمامة. وی فقیه و از فرزندان سعدبن ابی ...
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ] (اِخ ) ابن ابراهیم عجمی . رجوع به عمر عجمی شود.
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی بکر. رجوع به عمر رازی شود.
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی . رجوع به عمر هلالی شود.
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی شماع . رجوع به عمر شماع شود.
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ ](اِخ ) ابن احمدبن عمر شافعی ، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن سریج . فقیه بود و در سال 340 هَ .ق . درگذشت . او را...
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد. رجوع به عمر بلبیسی شود.