عامر
نویسه گردانی:
ʽAMR
عامر. [م ِ ] (اِخ ) ابن ظرب العدوانی حکیم و خطیب و از رؤسای جاهلیت بوده و او را ذوالحلم نیز میگفتند وی در میان اعراب نفوذ خاصی داشته است . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام فخذی است از تمیم که در نجد اقامت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 824).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) (کوشک ...) از دیه های بخاراست که مدتها پیروان مقنع در آنجا بسر می بردند. رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیس...
عمر. [ ع ُم ْ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک واسط. (منتهی الارب ). دیهی است در یک فرسخی واسط. (از تاریخ ابن اثیر ج 7 ص 135 و 137).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد. از خلفای عباسی مصر. رجوع به عمر عباسی (ابن ابراهیم ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعید. مشهور به ابن حمامة. رجوع به عمر شافعی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ. ملقب به کمال الدین . رجوع به عمر عجمی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ عکبری . مشهور به ابن مسلم . رجوع به عمر عکبری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابوالبرکات . رجوع به عمر کوفی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد مصری . مشهور به ابن نجیم . رجوع به عمر مصری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری . رجوع به عمر خیام شود.