اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عامل

نویسه گردانی: ʽAML
عامل . [ م ِ ] (ع ص ) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند. (از اقرب الموارد) (المنجد) گلکار. || کسی که متصدی کارهای دیگر شوددر امور مالی و غیره . (المنجد). ضابط. (ناظم الاطباء). || دیوانی . نوکر. دولت . رئیس . والی . حاکم . (المنجد). ج ، عمال و عاملون و عمله :
به معزولی به چشمم در نشستی
چو عامل گشتی از من چشم بستی .

نظامی .


نهد عامل سفله بر خلق رنج
که تدبیر ملک است و توفیر گنج .

سعدی (بوستان چ یوسفی ص 157).


نیاورده عامل غش اندر میان
نیندیشد از رفع دیوانیان .

سعدی .


تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند.

سعدی .


|| دانا. زبردست در هر کاری . || وکیل و کارگزار. (ناظم الاطباء). || کلمه ای که بدان اعراب کلمه ٔ دیگر تغییر می کند. ج ، عوامل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تعریفات ) (مهذب الاسماء).و رجوع به عوامل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عامل معنوی . [ م ِ ل ِ م َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درمقابل عامل لفظی مانند عاملیت ابتداء است در خبر که همان مجرد بودن از عوامل لفظی ا...
عامل سماعی . [ م ِ ل ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلماتی که در زبان عربی موجب تغییر اعراب آخر کلمات دیگر شوند عامل گویند و بر دو قسمند سم...
عامل صدقات . [ م ِ ل ِ ص َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه صدقات را جمعآوری کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پَدافندِ غیر عامل. نوعی اقدام پدافندی است که با هزینۀ نسبتاً کم موجب کاهش ضرر و زیان عملیات های خصمانۀ هواپیماهای دشمن و حملات موشکی آنها می گردد. در ...
عامل دریا و کان . [ م ِ ل ِ دَرْ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
بحث فروش و رقابت در آن برای تمامی فعالان این زمینه مهم است. برای موفقیت در فروش بخصوص در فروشگاه های زنجیره ای معتبر، استفاده از روش های نوین تبلیغات ...
امل . [ اَ م َ ] (ع مص ) امید داشتن چیزی را، گویند امله املاً (از باب نصر). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). امید داشتن . (مصادر زوزنی ) (تر...
امل . [ اِ ] (ع اِ) اَمَل . رجوع به اَمَل شود.
امل . [ اَ ] (ع اِ) اَمَل . رجوع به اَمَل شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.