اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عامل

نویسه گردانی: ʽAML
عامل . [ م ِ ] (ع ص ) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند. (از اقرب الموارد) (المنجد) گلکار. || کسی که متصدی کارهای دیگر شوددر امور مالی و غیره . (المنجد). ضابط. (ناظم الاطباء). || دیوانی . نوکر. دولت . رئیس . والی . حاکم . (المنجد). ج ، عمال و عاملون و عمله :
به معزولی به چشمم در نشستی
چو عامل گشتی از من چشم بستی .

نظامی .


نهد عامل سفله بر خلق رنج
که تدبیر ملک است و توفیر گنج .

سعدی (بوستان چ یوسفی ص 157).


نیاورده عامل غش اندر میان
نیندیشد از رفع دیوانیان .

سعدی .


تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند.

سعدی .


|| دانا. زبردست در هر کاری . || وکیل و کارگزار. (ناظم الاطباء). || کلمه ای که بدان اعراب کلمه ٔ دیگر تغییر می کند. ج ، عوامل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تعریفات ) (مهذب الاسماء).و رجوع به عوامل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
سازگر = [فاکتور ( لاتین ، ساختن)] سازگر های همبودین = عوامل اجتماعی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: مهسیراس mehsirās (مه: مهتر با واژه ی سنسکریت siras: مدیر )***فانکو آدینات 09163657861
مدیر عامل . [ م ُ م ِ / م ُ رِ م ِ ] (اِ مرکب )کسی که وظیفه ٔ کارگردانی و اداره ٔ مؤسسه ای به عهده ٔ اوست . که امور اجرائی بنگاه یا سازمان ی...
عامل طبع. [ م ِ ل ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح و دل و نفس ، و عاملان طبع یعنی سیارات و عناصر اربعه . (آنندراج ). کنایه از روح حیوانی ...
عامل نامه . [ م ِم َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم یا فرمانی که در تصرف کردن اراضی و جز آن به شخص داده میشود. (ناظم الاطباء).
جبل عامل . [ ج َ ب َل ِ م ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است به لبنان جنوبی ، که از کنار نهر لیطانی نزدیک فلسطین امتداد مییابد. این ناحیه تپه های زرا...
عامل جان . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) اشارت به ذات پاک باری تعالی است و کنایه از عناصر اربعه هم هست . (برهان ).
عامل الرمح . [ م ِ لُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) قسمت نزدیک سنان نیزه را گویند. آنچه نزدیک سنان است و از پس آن واقع شده است . (منتهی الارب ) (آنن...
عامل قیاسی . [ م ِ ل ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به عامل سماعی شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.