عامل . [ م ِ ] (ع ص ) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند...
مدیر عامل . [ م ُ م ِ / م ُ رِ م ِ ] (اِ مرکب )کسی که وظیفه ٔ کارگردانی و اداره ٔ مؤسسه ای به عهده ٔ اوست . که امور اجرائی بنگاه یا سازمان ی...
عامل طبع. [ م ِ ل ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح و دل و نفس ، و عاملان طبع یعنی سیارات و عناصر اربعه . (آنندراج ). کنایه از روح حیوانی ...
عامل نامه . [ م ِم َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم یا فرمانی که در تصرف کردن اراضی و جز آن به شخص داده میشود. (ناظم الاطباء).
عامل جان . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) اشارت به ذات پاک باری تعالی است و کنایه از عناصر اربعه هم هست . (برهان ).
جبل عامل . [ ج َ ب َل ِ م ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است به لبنان جنوبی ، که از کنار نهر لیطانی نزدیک فلسطین امتداد مییابد. این ناحیه تپه های زرا...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: مهسیراس mehsirās (مه: مهتر با واژه ی سنسکریت siras: مدیر )***فانکو آدینات 09163657861
عامل الرمح . [ م ِ لُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) قسمت نزدیک سنان نیزه را گویند. آنچه نزدیک سنان است و از پس آن واقع شده است . (منتهی الارب ) (آنن...
عامل قیاسی . [ م ِ ل ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به عامل سماعی شود.