اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عب

نویسه گردانی: ʽB
عب . [ ع َب ب ] (ع مص ) آب خوردن یا جرعه جرعه خوردن آن یا پی درپی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || به دهان خوردن آب از جوی . (منتهی الارب ). || آواز کردن دلو وقت آب گرفتن در چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || دراز و انبوه شدن گیاه . (منتهی الارب ). || بالا رفتن و بسیار شدن موج دریا. (از اقرب الموارد). پرتو خورشید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) اسم است سرما را. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
گیش آب . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت ...
ماه آب .[ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی آبان ماه است که ماه دوم خزان باشد، و آن بودن آفتاب است در برج عقرب و در این ماه باد...
ماه آب . (اِخ )نام فرزانه ای فارسی بوده . (انجمن آرا) (آنندراج ).
نرم آب . [ ن َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری است . در سمت شرقی بخش دودانگه بین چهاردانگه و دودانگه در طرفین رودخان...
نشت آب . [ ن َ ] (اِ مرکب ) زه ِ آب . آب که از جائی نشت کرده و زهیده باشد. (یادداشت مؤلف ).
کوه آب . (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است . 120 تن سکنه دارد که از طایفه ٔپیرالوند هستند. (از فرهنگ جغر...
گذر آب . [ گ ُ ذَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای گذشتن آب . (آنندراج ). معبر. ره آب . سوراخی که آب از آن گذرد.
گرم آب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گرم معدنی .
گرم آب . [ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 61 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2هزارگزی شمال راه شوس...
گرم آب . [ گ َ ] (اِخ ) نام ایستگاه راه آهن از دهستان علابخش مرکزی شهرستان سمنان است . دومین ایستگاه سمنان به دامغان واقع در 36500گزی . سک...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۹ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.