عب ء
نویسه گردانی:
ʽB ʼ
عب ء. [ ع ِب ْءْ ] (ع اِ) بار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || متاع . || همتا. (منتهی الارب ). عدل . مثل . نظیر. (اقرب الموارد). هما عبآن . ج ، أعباء. || (ص ) گران از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حملت أعباء القوم ؛ یعنی برداشتم اثقال آنان را از دین و غیره . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
آب گل . [ ب ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلاب . عطری که از گل سرخ گیرند : و از وی [ از پارس ] آب گل و آب بنفشه ... خیزد. (حدودالعالم )...
آب گمه . [ گ ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ماءالجمة. آبی است خاکستری رنگ و بدبوی و آن را از شکم نوعی ماهی گیرند که در بحر چین است ، هر عضوی که ب...
آب ماه . (اِ مرکب ) ماه آب سریانی ، مرادف آغوسطس رومی . و رجوع به آب (مدخل ِ دوم ) شود.
بد آب . [ ب َ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن است که دارای 708 تن سکنه است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2).
بی آب . (ص مرکب ) کنایه از بی رونق . (برهان )(آنندراج ) (شرفنامه ). بی طراوت . پژمرده : و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدارچون سفال بیهده ب...
بی آب . (اِخ ) دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
پی آب . [ پ َ ] (اِ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب ش...
پس آب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) مقابل سرآب ، آب دوم که از انگور فشرده یا گوشت پخته و غیر آن گیرند که آنرا مزه و قوتی یا بوئی کم مانده باشد: پس...
چم آب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 24 هزارگزی شمال صالح آباد و 5 هزارگزی شمال شوسه ٔ ایلام به مهران واقع است ...
آب زر. [ ب ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زر محلول که بدان نویسند و تذهیب کنند. معرّب آن زریاب و بتصحیف زرباب است : کسی گفت چگونه میبین...