عب ء
نویسه گردانی:
ʽB ʼ
عب ء. [ ع َب ْءْ ] (ع اِ) مثل . نظیر. (از اقرب الموارد). || نور آفتاب . و گاه همزه ٔ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به عِب ء شود.
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
آب روده . [ دَ / دِ] (اِ مرکب ) قراقر. قرقر شکم . (فرهنگ اسدی ، خطی ).
آب روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب ) روغن گداخته به آب گرم آمیخته که چلو را دهند. || ثرید. ترید. زریقاء. اشکنه .
آب زال . [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از آبراهه های کشگان رود که در نزدیکی قلعه ٔ قاسم بدان می پیوندد.
آب زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) آب افشاندن و پاشیدن ، بچیزی یا بجایی .
آب زرد. [ ب ِ زَ ] (اِخ ) نام یکی از آبراهه های رود جراحی ، و آن را آب زلال هم میخوانند.
خره آب . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار...
جل آب . [ ج ُل ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزی که بر روی آب استاده بندد واین فعل را جل بستن آب گویند. (آنندراج از غیاث ).
چهل آب . [ چ ِ هَِ ](اِخ ) نام کوهی به فیروزکوه است و رودخانه ٔ (کاری سر) بابل سر از آنجا سرچشمه میگیرد. (یادداشت مؤلف ).
چین آب . (اِ مرکب ) پسین آب که کشت را دهند پس درو کنند.
پشت آب . [ پ ُ ] (اِخ ) نام ناحیتی از ولایت سیستان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 213).