عبر
نویسه گردانی:
ʽBR
عبر. [ ع َ ] (مص ) عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیان کردن خواب و خبر دادن مآل کار. (منتهی الارب ). تعبیرکردن خواب و خبردادن از آنچه پایان بدان می انجامد. (اقرب الموارد). تعبیر گفتن خواب . (غیاث اللغات ). || درگذشتن و مردن . || شکافتن راه را. || جاری کردن اشک . || اندوهگین شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فریز ناکرده گذاشتن قچها را. (منتهی الارب ). واگذاشتن پشم را بر قچها در یکسال . (اقرب الموارد). || درگذشتن از آب بچیزی . || تأمل کردن در وزن و ماهیت متاع و درهم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || با اندیشه خواندن نامه را بدون آواز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) کنار وادی و ناحیت آن . || (ص ) مجلس عَبر؛ که مردم بسیار در آن بود. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ابر مرده . [ اَ رِ م ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسفنج . اسفنجه . رغوةالحجامین . ابر کهن . نشکرد گازران . رجوع به ابر کهن شود.
بوت ابر بوت . [ اَ ب َ ] (اِ مرکب ) بوط ابر بوط. بوته بر بوته . رجوع به همین ترکیب شود.
لگد بر ابر زدن . [ ل َ گ َ ب َ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از داعیه ٔ رفعت کردن و مردم را به چشم کم دیدن . (آنندراج ).
ماه ابر کوهان . [ اَ ب َ ] (اِ مرکب ) از آهنگهای موسیقی است . و رجوع به ماه برکوهان شود.
چقاماران بی ابر. [ چ َ ن ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میاندربند. بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 55 هزارگزی شمال باختر شوسه ٔ سنندج ...
سحابی یا میغواره، به ابر عظیمی از غبار، گاز و پلاسما در فضاهای میانستارهای[۱] گفته میشود. (در لاتین؛ nebula یا nebulae در جمع) بخشی درخشان و متمای...