عبر
نویسه گردانی:
ʽBR
عبر. [ ع َ ] (مص ) عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیان کردن خواب و خبر دادن مآل کار. (منتهی الارب ). تعبیرکردن خواب و خبردادن از آنچه پایان بدان می انجامد. (اقرب الموارد). تعبیر گفتن خواب . (غیاث اللغات ). || درگذشتن و مردن . || شکافتن راه را. || جاری کردن اشک . || اندوهگین شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فریز ناکرده گذاشتن قچها را. (منتهی الارب ). واگذاشتن پشم را بر قچها در یکسال . (اقرب الموارد). || درگذشتن از آب بچیزی . || تأمل کردن در وزن و ماهیت متاع و درهم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || با اندیشه خواندن نامه را بدون آواز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) کنار وادی و ناحیت آن . || (ص ) مجلس عَبر؛ که مردم بسیار در آن بود. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ابر. [ اِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اِبْره . اِبار. اِبَرات . سوزنها. نیشها.
ابر. [ اَ ب َرر ] (ع ن تف ) نیکوکارتر. نیکمردتر: اَبَرﱡ من العملس (عملس نام مردی که مادر خویش بر دوش به حج بردی ). || (ص ) ساکن دشتهای ...
ابر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه ) بَر. ب ِ : پس این داستان کش بگفت از فیال ابر سیصد و سی ّ وسه بود سال . ابوشکور.همیدون جهان برتو سازم سیاه ابر خ...
ابر کهن . [ اَ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسفنج . اسفنجه . ابر مرده . رغوةالحجامین . نشکرد گازران .
گل ابر. [ گ ُ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تکه ٔ ابر. قطعه ٔ ابر. (آنندراج ) (بهار عجم ) (غیاث ) : چرا خرقه پوشی نزیبد به شاه گل ا...
اَبَرشَهر یا اَبهَرشهر نام باستانی خراسان و مرکز آن نیشابور در دورهٔ ساسانیان است. ابرشهر در سنگنبشتهای از شاپور یکم در کعبهٔ زرتشت واقع در نقش رستم...
اَبَرشَهر [Abaršahr][۱] یا اَبهَرشَهر؛ نام باستانی نیشابور (یا همان نیو شاپور به معنی شاهپور پهلوان) و نام قدیم خراسان فعلی یا ایالت نیشابور[۲]؛ نام ق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عابر بانک. رجوع شود به خودپرداز.
تیره ابر. [ رَ / رِ اَ ] (اِ مرکب ) ابر تیره . ابر سیاه . ابر تار و مظلم : تو گفتی برآمد یکی تیره ابرهوا شد بکردار کام هژبر. فردوسی .همانگه برآمد...