عثل
نویسه گردانی:
ʽṮL
عثل . [ ع َ ث َ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بسیار و وافر. (ناظم الاطباء). || درشت و پرگوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) چادر پیه بالای روده . (منتهی الارب ). || پیه تنک بالای شکنبه . (اقرب الموارد). || شکنبه ٔ گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکنبه ٔ گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (مص ) بسیار و غلیظ و ضخیم شدن . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۱ ثانیه
عصل . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) روده . (منتهی الارب ). مِعی ̍. (اقرب الموارد). عِصل . ج ، أعصال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِصل شود....
عصل . [ ع َ ص ِ ] (ع ص ) کج با سختی و صلابت . || کج دم . (منتهی الارب ). اسبی که او را عَصَل باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عَصَل شود.
عصل . [ ع ِ ] (ع اِ)روده . (منتهی الارب ). مِعی ̍. (اقرب الموارد). عَصَل .ج ، أعصال . (اقرب الموارد). و رجوع به عَصَل شود.
عصل . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعصل شود. || سهام عصل ؛ تیرهای کج . (منتهی الارب ).
این واژه عربی است که در هزوارش های پهلوی آسل ãsel آمده است و جایگزین پارسی آن اینهاست: آگم ãgm (سنسکریت: ãgama)، بهو bahv (سنسکریت)، بنیم bonim (اوستا...
مهاد (mehâd) : اصل - پرنسیپ
meh (Major) + âd ( Suffix)
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، ...
اصل'asl معنی ۱. بن؛ پی؛ بنیاد. ۲. نژاد. ۳. قاعده و قانون. ۴. ریشه؛ ریشۀ درخت. ۵. (حقوق) هریک از مادههای قانون اساسی یا هر قانون دیگر. ۶. آنچه وجودش و...
آصل . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اَصْل .
اسل . [ اَ س َ ] (ع اِ) نیزه . || تیر. || خار خرمابن . || هرچه تیز باشد از شمشیر و کارد و مانند آن . || نباتی بسیارشاخ که در آب ایستاده ...