اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عجب

نویسه گردانی: ʽJB
عجب . [ ع ُ ](ع اِمص ) ناز. (منتهی الارب ). زهو. (اقرب الموارد). || خویشتن بینی . (منتهی الارب ) :
بچشم عجب و تکبر نگه بخلق مکن
که دوستان خدا ممکن اند در اوباش .

سعدی .


و در اصطلاح عرفا عبارت از خودبینی و خوشنودی از کردار خویشتن باشد. (کشاف اصطلاحات ) :
ساقی بیار آیی از چشمه ٔخرابات
تا خرقه ها بشوئیم از عجب خانقاهی .

حافظ.


بعجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی .

حافظ.


|| رأی خودرا به صواب و از آن دیگران را خطا دیدن . (اقرب الموارد). || ناشناختن چیزی که پیش آید. (منتهی الارب ). || انکار آنچه بر تو وارد آید. (اقرب الموارد). || گردن کشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کبر. (اقرب الموارد). || (ص ) آنکه نشستن با زنان و محادثه با ایشان را خوش دارد یا زنان خوش آیند او را. (منتهی الارب ) ۞ (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عجب داشتن . [ ع َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شگفت داشتن . به شگفت بودن . تعجب کردن : عجب دارم ار شرم دارد ز من که شرمم نمیآید از خویشتن . سعدی ....
عجب ماندن . [ ع َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) در شگفت ماندن . به شگفت ماندن . به تعجب ماندن . رجوع به عَجَب شود.
عجب نمودن . [ ع ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . خود را برتر دانستن . رجوع به عُجب شود.
اجب . [ اَ ج َب ب ] (ع ص ) مجبوب . || بریده کوهان . (زوزنی ) (تاج المصادر): بعیرٌ اجب ّ؛ شتر کوهان بریده . (منتهی الارب ). || شتری که کوزپشت ...
اجب ء. [ اَ ب ُءْ ] (ع اِ) ج ِ جَب ء.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.