اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عذب

نویسه گردانی: ʽḎB
عذب . [ ع َ ] (ع ص ) خوش گوار. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). پاکیزه از آب و خورش . (منتهی الارب ). آب و طعام گوارا. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). آب خوش . (مهذب الاسماء). خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. (غیاث اللغات ). گوارا. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خوش . (ترجمان القرآن جرجانی ) :
آب عذب دین همی جوشد ازو
طالبان را آن حیات است و نمو.

مولوی .


اندرآیید ای مسلمانان همه
غیرعذب دین عذاب است آن همه .

مولوی .


او ز بحر عذب آب شور خورد
تا که آب شور او را کور کرد.

مولوی .


|| (اِ) نوعی از درخت باشد. (منتهی الارب ) (از قطرالمحیط)(اقرب الموارد). || (ص ) نزد فصحاء کلامی است که الفاظ آن از کلمات وحشی عاری باشد. (از کشاف ).سخنی که لفظ آن سلس و غیر کریه بر ذوق باشد مقابل غیر مأنوس و وحشی . (از اقرب الموارد).
- عذب البیان ؛ روان و خوش بیان : به انشاء و انشاد اشعاری چند عذب البیان و رطب اللسان گشتند. (ترجمه ٔ یمینی ص 455).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عظب . [ ع َ ظَ ] (ع مص ) لازم گرفتن و صبر گزیدن بر کسی . || فربه گشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عظب . [ ع َ ظِ ] (ع ص ) در جای خشک فرودآینده . (منتهی الارب ). آنکه در فلات و جاهای خشک فرود آید. عاظب . (از اقرب الموارد).
اذب . [ اَ ذَب ب ] (ع ص ، اِ) گاو دشتی . || مرد دراز یا عام است . || شتر ماده ٔ کلانسال . (منتهی الارب ).
عاذب . [ ذِ ] (ع ص ) آنکه میان او و آسمان چیزی حائل نباشد. || بازمانده از خوردن از شدت تشنگی . || ستور ایستاده که آب و علف نخورد. (من...
عازب . [ زِ] (ع ص ) آب و گیاه دوردست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) شتران که شب در حی نیایند. (منتهی الارب ). شاة عازب ؛ گوسپندان دور ...
عازب . [ زِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عاظب . [ ظِ ] (ع ص ) عَظِب . در جای خشک فرو آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به عظب شود.
اضب . [ اَ ض َب ب ] (ع ص ) شتر بیمارسینه یا بیمارسپل . مؤنث : ضَبّاء. ج ، ضُب ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن اشتر که سول وی درد کند. (تاج ...
اضب . [ اَ ض ُب ب ] (ع اِ) ج ِ ضَب ّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ضب شود.
اظب . [ اَ بِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ظبی ، غزال . (از متن اللغة). و اصل اظب ، اَظبُوٌ بود که به روش اَدل اعلال شد. (از اقرب الموارد).ج ِ ظبی . (منتهی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.