اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرد

نویسه گردانی: ʽRD
عرد. [ ع َ رَ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیرو گرفتن جسم پس از بیماری . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عرد.[ ع َ ] (ع ص ) سخت . (منتهی الارب ). صلب . (اقرب الموارد). || ایستاده . (منتهی الارب ). راست ایستاده . (از اقرب الموارد). برپا شونده . (من...
عرد. [ ع َ رِ ] (ع ص ) سخت عُرُدّ.
عرد. [ ع ُ رُ دد ] (ع ص ) سخت . عَرِد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَرد. (منتهی الارب ).
آرد. [ رَ ] (اِ) مخفف آراد. نام روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی .
آرد. (اِ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته ٔ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق . طحین . طحن . آس . پِسْت . لوکه : گیا همچو دانه ست و ما...
[ا ُ ر ُ ] راستی ودرستی خیر وبرکت توانگری وخواسته فرشته نگهبان ثروت روز بیست و پنجم هر ماه خورشیدی نام چند تن از سرداران عادل اشکانی
عارد. [ رِ ] (ع ص ) برآینده . || کنار و یکسو شونده . (منتهی الارب ).
ارد. [ اَ ] (اِخ ) کوره ایست بفارس، کرسی آن تیمارستان است. (معجم البلدان ) (مرآت البلدان). اَرَد شهری از توابع شهرستان گراش در استان فارس ایران است. ا...
ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، ...
ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کل...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.