اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرس

نویسه گردانی: ʽRS
عرس . [ ع ِ ] (ع اِ) زن باشوی . (منتهی الارب ). همسر و زن مرد. (از اقرب الموارد). || مرد با زن . (منتهی الارب ). شوهر زن . (از اقرب الموارد). گویند هی عرسه ، و هو عرسها. و زن و شوهر را عِرسان گویند. (از اقرب الموارد). || شیر ماده یا نر. (منتهی الارب ). ماده شیر و لبوءة. (از اقرب الموارد). ج ، أعراس . (منتهی الارب ). و گاهی شیر نر و ماده را عِرسَین گویند. (از منتهی الارب ).
- ابن عرس ؛ راسو، که خرد گوش و برگردیده پلک باشد، گویا که گوشش از بیخ بریده است . (منتهی الارب ). چارپای کوچکی است چون موش ، که اشتر و اصلم و اسک می باشد. (از اقرب الموارد). ج ، بنات عرس ، برای مذکر و مؤنث . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و گویند بنوعرس . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابن عرس در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ارث . [ اُ ] (ع اِ) نوعی خار. خاریست . (منتهی الارب ).
ارث . [ اُ رَ] (ع اِ) ج ِ اُرثة، بمعنی حدّ فاصل میان دو زمین .
مرده ریگ -- برماند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ارث بر. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) ارث بَرَنده . وارث .
ارس بار. [ اَ رَ ] (اِخ ) نواحی اطراف رود ارس .
ارس تین . [ اِ ت َ ] (اِخ ) ۞ کرسی ناحیه ٔ رَن سفلی ، در کنار ایل ، دارای 5649 تن سکنه . ناحیه ٔ مزبور شامل 4 کانتن و 50 کمون و 66895 تن سکن...
ارس دات . [ اُ رُ ] (اِخ ) ۞ یک تن خارجی از سپاهیان اسکندر که بر او طغیان کرد و اسکندر با تیر او را از پای درآورد. (ایران باستان صص 1764-1...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.