عرس
نویسه گردانی:
ʽRS
عرس . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) نکاح و عروسی . (ناظم الاطباء). زفاف . (اقرب الموارد). عُرس . رجوع به عُرس شود. || مهمانی عروسی . (منتهی الارب ). طعام ولیمه . (از اقرب الموارد). رجوع به عُرس شود. || ج ِ عَروس . رجوع به عروس شود.
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
ارث . [ اُ ] (ع اِ) نوعی خار. خاریست . (منتهی الارب ).
ارث . [ اُ رَ] (ع اِ) ج ِ اُرثة، بمعنی حدّ فاصل میان دو زمین .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ارث بر. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) ارث بَرَنده . وارث .
ارس بار. [ اَ رَ ] (اِخ ) نواحی اطراف رود ارس .
ارس تین . [ اِ ت َ ] (اِخ ) ۞ کرسی ناحیه ٔ رَن سفلی ، در کنار ایل ، دارای 5649 تن سکنه . ناحیه ٔ مزبور شامل 4 کانتن و 50 کمون و 66895 تن سکن...
ارس دات . [ اُ رُ ] (اِخ ) ۞ یک تن خارجی از سپاهیان اسکندر که بر او طغیان کرد و اسکندر با تیر او را از پای درآورد. (ایران باستان صص 1764-1...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.