اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرص

نویسه گردانی: ʽRṢ
عرص . [ ع َ ] (ع مص ) پیوسته با درخش و رعد ماندن هوا. (از منتهی الارب ). پیوسته با درخش و تندر گردیدن هوا. (از ناظم الاطباء). دوام یافتن برق آسمان . (از اقرب الموارد). || مضطرب گردیدن شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بستن گردن شتر را بر بازوی آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ابن عرس . [ اِ ن ُ ع ِ ] (ع اِمرکب ) جانوری بَرّی شبیه بموش ، سر و پاهای آن بزرگتر و درازتر از آن ، موی دُمش افشان و در مصر بخانه ها الفت گی...
ارث بر. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) ارث بَرَنده . وارث .
ارس بار. [ اَ رَ ] (اِخ ) نواحی اطراف رود ارس .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ارس تین . [ اِ ت َ ] (اِخ ) ۞ کرسی ناحیه ٔ رَن سفلی ، در کنار ایل ، دارای 5649 تن سکنه . ناحیه ٔ مزبور شامل 4 کانتن و 50 کمون و 66895 تن سکن...
ارس دات . [ اُ رُ ] (اِخ ) ۞ یک تن خارجی از سپاهیان اسکندر که بر او طغیان کرد و اسکندر با تیر او را از پای درآورد. (ایران باستان صص 1764-1...
ارس کنار. [ اَ رَ ک ِ ] (اِخ ) خرّه ای از ماکو.
بنات عرس . [ ب َ ت ُ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) ج ِ ابن عرس . مذکر ومؤنث در جمع یکسان است . (منتهی الارب ). رجوع به ابن عرس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.