عرف . [ ع َ ] (ع اِ) بوی خوش و ناخوش ، و بیشتر در مورد بوی خوش بکار رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بوی خوش و ناخوش . (دهار). بوی خوش . (غیاث اللغات ). گویند ما أطیب عرفه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی بوی او چه نیکو است . || در مثل گویند «لایعجز مسک السوء عن عرف السوء» یعنی پوست و چرم پلید و بد، خالی از بو نیست . آن را در حق کسی گویند که از فعل شنیع خود بازنایستد. گوئی وی را به چرمی تشبیه کرده اندکه قابل دباغت نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گیاهی است ، یا یزبن ، یا گیاهی است که از جنس حمض
۞ و عضاه نیست . (منتهی الارب ). نباتی است ، و گویند آن همان ثمام ویز است . و برخی گویند آن نباتی است غیر از حمض و عضاه . (از اقرب الموارد). قسب است . (مخزن الادویه ).