عزب . [ع َ ] (ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. (از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. (از اقرب الموارد).
۞ عُزوب . رجوع به عزوب شود. || خالی و ویران گردیدن زمین . (از منتهی الارب ): عزبت الارض ؛ آن سرزمین خالی از سکنه شد، خواه حاصلخیز باشد و خواه بی حاصل و خشک . (از اقرب الموارد). عُزوب . رجوع به عزوب شود.