اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزب

نویسه گردانی: ʽZB
عزب . [ع َ ] (ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. (از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. (از اقرب الموارد). ۞ عُزوب . رجوع به عزوب شود. || خالی و ویران گردیدن زمین . (از منتهی الارب ): عزبت الارض ؛ آن سرزمین خالی از سکنه شد، خواه حاصلخیز باشد و خواه بی حاصل و خشک . (از اقرب الموارد). عُزوب . رجوع به عزوب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عاذب . [ ذِ ] (ع ص ) آنکه میان او و آسمان چیزی حائل نباشد. || بازمانده از خوردن از شدت تشنگی . || ستور ایستاده که آب و علف نخورد. (من...
اضب . [ اَ ض َب ب ] (ع ص ) شتر بیمارسینه یا بیمارسپل . مؤنث : ضَبّاء. ج ، ضُب ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن اشتر که سول وی درد کند. (تاج ...
اضب . [ اَ ض ُب ب ] (ع اِ) ج ِ ضَب ّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ضب شود.
اظب . [ اَ بِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ظبی ، غزال . (از متن اللغة). و اصل اظب ، اَظبُوٌ بود که به روش اَدل اعلال شد. (از اقرب الموارد).ج ِ ظبی . (منتهی ...
نیت پاکی و لازم گرفتن و صبر گزیدن بر کسی , صبر نکو کردن
ازب العقبة.[ اَ زَب ْ بُل ْ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) نام شیطانی است .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.