اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزر

نویسه گردانی: ʽZR
عزر. [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ). ملامت کردن .(از اقرب الموارد). || یاری نمودن . (منتهی الارب ). کمک کردن . (از اقرب الموارد). || بازداشتن . (منتهی الارب ). منع کردن و رد کردن . (از اقرب الموارد). رد و منع. (تاج المصادر بیهقی ). || گائیدن . (منتهی الارب ). || به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ). مجبور کردن بر کاری . (از تاج العروس ). ۞ || آگاه گردانیدن بر باب دین و فرائض و احکام . (منتهی الارب ): عزر الرجل علی الفرائض و الاحکام ؛ آن شخص را بر فرائض و احکام واقف کرد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عظر. [ ع َ ظِ ] (ع ص ) ناپسند و مکروه . (ناظم الاطباء).
عظر. [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَظور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَظور شود.
آزَر (اوستایی) آزردن، اذیت کردن، آزارـ عذاب دادن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ویاج (سنسکریت: ویاجَ) هیکا (سنسکریت: هیلا)
اضر. [ اَ ض َرر ] (ع ن تف ) باضررتر و بازیان تر. (ناظم الاطباء). ناسازوارتر. زیانکارتر. مضرتر.زیاندارتر. زیان آورتر. بزیان تر. (یادداشت مؤلف ).
اضر. [ اَ ض َرر ] (ع ص ) آنکه دندانهایش از هم نیاید. مؤنث : ضَرّاء. (مهذب الاسماء).
اضر. [ اَ ض ُرر ] (ع اِ) ج ِ ضَرّاء. فراء گفت : اگر بأساء و ضراء را براَبْؤُس و اَضُرّ جمع ببندند، چنانکه نَعماء بمعنی نعمت را بر اَنْعُم جمع م...
اضر. [ اَ رِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ضِرْو. (اقرب الموارد). رجوع به ضرو شود.
آذر. [ ذَ] (اِ) (از زندی آتارس ) آتش . آدر. نار : برافروز آذری اکنون که تیغش بگذرد از بون فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر. دقیقی .همانا که...
عاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مانع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.