عزیز
نویسه گردانی:
ʽZYZ
عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن محمدبن خطاب ازدی ، مشهور به ابن خطاب . از امرای اندلس و از اهالی مرسیه . وی از جانب ابن هود المتوکل والی اندلس بود و پس از ادعای استقلال بسال 636 هَ .ق . با وی بیعت شد و پس از نه ماه به دست زبان بن مدافع بقتل رسید. (از الاعلام زرکلی از الحلة السیراء).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عزیز گردانیدن . [ ع َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) عزیز کردن . گرامی داشتن . اعزاز. رجوع به عزیز و عزیز کردن و عزیز داشتن شود.
عبدالعزیز بن محمد نَسَفی (نخشبی)، معروف به عزیزالدین نسفی از عرفای فارسی نویس برجسته سدهٔ هفتم هجری بود. وی ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪه ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را در ﺧﻮارزم گذرانید و ...
ازیز. [ اَ ](ع مص ) سرد شدن . سردی . || سخت جوشیدن . || بجوش آمدن . || شدت سیر. || آواز کردن ابر از دور. || چیزی را سخت جنبانیدن . |...
عضیض . [ ع َ ] (ع مص ) گزیدن . (از منتهی الارب ). به دندان گرفتن . (از اقرب الموارد). || به زبان گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)....
عضیض . [ ع َ ] (ع اِ) سخت گزیدن . (منتهی الارب ). گزیدگی سخت و شدید. (از اقرب الموارد). || قرین و همسال مرد. (منتهی الارب ). قرین . (اقرب الم...