عزیز
نویسه گردانی:
ʽZYZ
عزیز. [ع َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی علوی حسینی . جد او نقیب النقبای خراسان بود و نقابت علویان و وزارت سلطان به او پیشنهاد شد اما او از شدت زهد و تقوی از پذیرفتن آن امتناع ورزید و به سال 527 هَ .ق . بطور ناگهانی در نیشابور درگذشت . (از الاعلام زرکلی از ابن الاثیر).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عزیز گردانیدن . [ ع َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) عزیز کردن . گرامی داشتن . اعزاز. رجوع به عزیز و عزیز کردن و عزیز داشتن شود.
عبدالعزیز بن محمد نَسَفی (نخشبی)، معروف به عزیزالدین نسفی از عرفای فارسی نویس برجسته سدهٔ هفتم هجری بود. وی ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪه ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را در ﺧﻮارزم گذرانید و ...
ازیز. [ اَ ](ع مص ) سرد شدن . سردی . || سخت جوشیدن . || بجوش آمدن . || شدت سیر. || آواز کردن ابر از دور. || چیزی را سخت جنبانیدن . |...
عضیض . [ ع َ ] (ع مص ) گزیدن . (از منتهی الارب ). به دندان گرفتن . (از اقرب الموارد). || به زبان گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)....
عضیض . [ ع َ ] (ع اِ) سخت گزیدن . (منتهی الارب ). گزیدگی سخت و شدید. (از اقرب الموارد). || قرین و همسال مرد. (منتهی الارب ). قرین . (اقرب الم...