عسم
نویسه گردانی:
ʽSM
عسم . [ ع َ ] (ع مص ) طمع کردن و آز داشتن . و گویند: هذا الامر لایعسم فیه ؛ یعنی در غلبه کردن و چیره شدن بر این امر طمعی نیست .(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ورزیدن . (از منتهی الارب ). جمع کردن و کسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ورزیدن و کسب کردن . (ناظم الاطباء). کسب کردن . (از اقرب الموارد). عُسوم . و رجوع به عسوم شود. || اشک افکندن و فروخوابیدن چشم ، یابر هم نشستن پلک . (منتهی الارب ): عسمت عینه ؛ چشم او اشک ریخت ، و گویند بر هم گذاشته شد، و گویند پلکهای آن بر یکدیگر فروافتاد. (از اقرب الموارد). || کوشش کردن در کار. (از منتهی الارب ): عسم فی الامر؛ در آن کار کوشید و خود را بر آن واداشت . (از اقرب الموارد). || بی باکانه در آمدن در قوم و آمیختن با آنها، عام است از جنگ و غیر آن . (از منتهی الارب ): عسم الرجل بنفسه وسط القوم ؛ آن شخص وارد آن قوم شد بطوری که با آنان درآمیخت بدون توجه و اهمیت ،در جنگ یا غیر جنگ . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ عَسمة. (منتهی الارب ). رجوع به عسمة شود.
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
اسم متواطی . [ اِ م ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متواطیه شود.
ابوبکراصم . [ اَ بو ب َ رِ اَ ص َم م ] (اِخ ) از متکلمین ، و او را کتاب تفسیر است بر قرآن . (ابن الندیم ).
عاصم افندی . [ ص ِ اَ ف َ ] (اِخ ) ابوالکمال احمد. از مشاهیر علما و مؤلفان قرن سیزدهم هجری است . وی در ادبیات و لغات عربی و فارسی و ترکی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قاشانی اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابراهیم بن فرة اسدی . از قدماست . وی به سال 210 هَ . ق . وفات یافت . از ثوری روایت کند و از وی ابراهیم بن ...
معنی اسم هلما (ستاره درخشان) می باشد.
اصم الجلحاء. [ اَ ص َم ْ مُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . رجوع به اصم و اصمان ، و معجم البلدان شود.
نعمت جذر اصم . [ ن ِ م َ ت ِ ج َ رِ اَ ص َم م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هشت بهشت است . (برهان قاطع) (آنندراج ). زیرا هشت جذر اصم است...
moxassase این سه واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامنیناس یاشتگ nâmninâs-yâŝtag (نام + نیناس: نکره از کردی: نه ناسراوی + یاشتگ از مانو...
اصم نیشابوری . [ اَ ص َم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از فقهای شافعی بود واز ربیعبن سلیمان مرادی روایت کرد. و نیز کتاب المختصر الصغیر مزنی را او روایت ...