اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عسم

نویسه گردانی: ʽSM
عسم . [ ع َ س َ ] (ع مص ) خشک شدن دست و قدم و کج گردیدن آن . (از منتهی الارب ): عسم القدم و الکف ؛ مفصل و پیوندگاه دست یا پا خشک شد آنچنانکه کف قدم یا پا کج گردید، و چنین شخصی را در مذکر اعسم و در مؤنث عَسماء گویند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۲ ثانیه
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) حکیم بن مالک بن جناب نمیری . معاصر ولیدبن عبدالملک بود و چون بیمار شدولید پزشکان نزد وی فرستاد و او این اشعار بسر...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) شمس الدین اصم درگزینی . از وزرای دولت سلجوقی بود. رجوع به تجارب السلف ص 182 شود.
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) عبدالرحمان بن کیسان ابوبکر اصم معتزلی . صاحب مقالات در اصول بود و از فصیح ترین و فقیه ترین مردم عصر خود بشمار میر...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) عتاب بن حکیم بن مالک بن جناب نمیری اصم . فرزند حکیم بن مالک اصم بود و این رجز را درباره ٔ اسب پدر خود بنام «حزم...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) عمروبن قیس اصم صاحب رؤس بنی تمیم . وی یکی از ده تن کسانی بود که جزو مفاخر قبیله ٔ بنی شیبان بشمار میرفتند و ه...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (33 - 119 هَ . ق .) محمدبن سیرین ، مکنی به ابوبکر و معروف به اصم . از افاضل تابعان بود. هنگامی مغیرةبن شعبة ثقفی ...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) یوسف بن محمد صغراتی کردی فقیه شافعی ، مشهور به اصم . در حدود سال 1002 هَ . ق . درگذشت . او راست : حاشیه بر حاشیه ٔ ...
اصم . [اَ ص َم م ] (اِخ ) نام دو جایگاه است ، یکی بنام اصم الجلحاء و دیگری بنام اصم السمرة واقع در دیار بنی عامربن صعصعة و آنگاه دیار بنی کلا...
عاصم . [ ص ِ ] (ع ص ) بازدارنده . (غیاث اللغات ). منعکننده . (از اقرب الموارد). نگاه دارنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حفظکننده . (از اقرب المو...
عاصم . [ ص ِ ] (اِخ ) شهری است در جنوب یهودا و بعد از تقسیم اول به سبط یهودا داده شد. (قاموس کتاب مقدس ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۷ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.