عصب
نویسه گردانی:
ʽṢB
عصب . [ع َ ص َ ] (ع مص ) پی ناک شدن گوشت . (از منتهی الارب ): عصب اللحم ؛ عصب و پی گوشت بسیار شد. (از اقرب الموارد). بسیارپی شدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || فراهم آمدن و گرد آمدن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عَصْب . و رجوع به عَصْب شود.
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
اسب انگیز. [ اَ اَ] (نف مرکب ) اسب انگیزنده . آنکه اسب را به انگیز درآورد. (سروری ). || (اِ مرکب ) ۞ مهماز. (سروری ) (جهانگیری ). مهمیز. آهنی ...
اسب ساران . [ اَ ] (اِ مرکب ) جانوران که سر اسب و تن آدمی دارند. رجوع به اسپ ساران شود.
اسب شناسی . [ اَ ش ِ ] (حامص مرکب ) ۞ فن ّ معرفت انواع اسب و حالات آن . فُروسة. فروسیت . (منتهی الارب ).
اسب کلان . [ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) فرس ثانی . فرس اعظم .
اسب دوالی . [ اَ ب ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبی که آنرا بضرب تسمه و دوال رانند : گر زهد همی جوئی چندین بدر میرچون میدوی ای بیهده چ...
پالای اسب . [ اَ ] (اِ مرکب ) بمعنی اسب یدک کش باشد. (شعوری بنقل از مجمع).
واژه اسب (Aspa)(نیک آفرید) که در اوستا آمدهاست، خود واژه ای است از دوره پیش از تاریخ و به احتمال زیاد مادی(پارتی، اوستایی)، و در پارسی باستان (asa)ب...