عصبیت . [ ع َ ص َ بی ی َ ] (ع اِمص ) عَصَبیّة. حمایت و طرفداری و مدافعه از کسی که خود را به شخص بستگی داده و یا شخص بدان بستگی دارد. (ناظم الاطباء). تعصب ،و اصل آن ، خصلتی است منسوب به عَصَبة که آن خویشان شخص باشند از جانب پدر، و در واقع آنان کسانی هستند که از حریم جد اعلای خود دفاع کنند: نَبض َ منه عرق ُ العصبیة؛ عصبیت او شعله ور شد و به هیجان آمد. (از اقرب الموارد). طرفداری و استواری و خویشاوندی . (غیاث اللغات ). حمیت و تعصب . (فرهنگ فارسی معین ). حمیت و طرفداری و سختی و میل و رغبت و تعصب و اشتیاق و حب وطن و حب خویشاوندی و قرابت و نسبت ، و دستگیری و معاونت و حب مذهب و غیرت و عقاید مذهبی . (ناظم الاطباء)
: دانی که عداوت و عصبیت میان ایشان تا کدام جایگاهست ، افشین و بودلف عجلی . (تاریخ بیهقی ص
170).
چون عصبیت کمر کین گرفت
خانه ز پرداختن آیین گرفت .
نظامی .
عصبیت دین و غیرت پادشاهانه باعث آن شد که حضرت صاحبقرانی عزم گرجستان جزم فرمود. (ظفرنامه ٔ یزدی ،از فرهنگ فارسی معین ). تعصب ؛ عصبیت کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).