عصر
نویسه گردانی:
ʽṢR
عصر. [ ع َ ] (ع مص ) فشار دادن ، و به دست خود فشوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). افشردن انگور و زیتون و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). افشردن انگور و جز آن و شیره کردن . (دهار). فشردن و شیره کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ): عَصرَ العنب ؛ آب انگور را بیرون آورد. عصر الثوب ؛ آب آن لباس را بوسیله ٔ پیچاندن آن بیرون آورد. عصر الدمل ؛ چرک و ریم دمل را بیرون آورد. (از اقرب الموارد). فشردن .گرفتن آب میوه و جز آن را. (فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن . (منتهی الارب ). منع کردن . (از اقرب الموارد). || پناه گرفتن . و از آن جمله است گفته ٔ خداوندتعالی : «فیه یغاث الناس و فیه یعصرون » (قرآن 49/12)؛ یعنی نجات می یابند، و آن از عصرة است به معنی منجاة. (از منتهی الارب ). || رستن . (منتهی الارب ) (دهار). || دوشیدن شتر وجز آن . || عطیه دادن . (از منتهی الارب ): عصر فلاناً؛ او را عطیه داد. || به عرق آوردن : عصر الرکض ُ الفرس َ؛ دویدن اسب را عرقناک کرد. || خشک گردانیدن . (از اقرب الموارد). || حبس کردن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) فشارش . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اسر. [ اَ س َ ] (ع اِ) آبگینه . شیشه . (مهذب الاسماء).
اسر.[ اَ س َرر ] (ع ص ) اَجوف . میان کاواک . (منتهی الارب ).میان تهی . (زوزنی ). پوک . || نیزه ٔ میان تهی . (مهذب الاسماء). || آنکه در کار کسی...
اسر. [ اُ ] (اِخ ) شهری بحزن از زمین بنی یربوع بن حنظلة و نیز یُسُر گویند. (معجم البلدان از نصر).
اسر. [ اِس ْ س ِ ] (اِخ ) ۞ رودی قرب تلمسان در الجزائر.
اسر. [ اَ س ُ] (از سانسکریت ، اِ) (از سانسکریت اسوره ۞ ) بیرونی در تحقیق ماللهند، در عنوان «فی اجناس الخلائق و اسمائهم » آورده : الایمان و ال...
اسر. [ ] (اِخ ) یکی از فرزندان یعقوب . (مجمل التواریخ و القصص ص 194). و در طبری ص 355 اشر آمده .
(= نشان) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَدا (سنسکریت)
ژیتاب (سنسکریت: چیتاورْتی) اثری از او نماند= ژیتابی از او نماند.
(= کار هنری ـ نوشتاری) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
واشا (سنسکریت)؛ اثر هنری= واشای هنری
(= پیامد، تأثیر) این واژه عربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
شِوین (کردی)
هَنود (پارسی دری) اثر دارو= شوین دارو
آثرَ (اوستایی) 1ـ کنار رفتن، دورشدن، استعفا دادن 2ـ راه 3ـ دم، نَفَس.