عصم
نویسه گردانی:
ʽṢM
عصم . [ ع ُ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. (منتهی الارب ). اثر خضاب و قطران و مانند آن . (از اقرب الموارد). عُصُم . و رجوع به عُصُم شود. || سپیدی بازوی آهو و مانند آن . ج ، أعصام . (منتهی الارب ). || ج ِ عِصام . (اقرب الموارد). رجوع به عصام شود.
واژه های همانند
۱۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامپاتین nâmpâtin (نام + پاتین از سغدی: patin: متباین) **** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامپاساژاگ nâmpâsâžâg (نام + پاساژاگ از پارتی: passažag: متواطی) **** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامیکارتا nâmikârtâ (نام + اکارتا ékârtâ: مترادف؛ از سنسکریت: ékârtha) **** فانکو آدینات 0916365786...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ناموانژانو nâmvânžânu (نام + وانژانو: متشابه؛ از سغدی: vancânu) **** فانکو آدینات 09163657861
قاشانی اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابراهیم بن فرة اسدی . از قدماست . وی به سال 210 هَ . ق . وفات یافت . از ثوری روایت کند و از وی ابراهیم بن ...
اسم مشترک . [ اِ م ِ م ُ ت َ رَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء مشترکه شود.
اسم منسوب . [ اِ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسمی است که به آخر آن یاء مشدد ماقبل مکسور اضافه شود و آن علامت نسبت است ، چون بصری و ...
اسم منقوص . [ اِ م ِ م َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء منقوصه شود.
اسم منقول . [ اِ م ِ م َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء منقوله شود.
اصم الجلحاء. [ اَ ص َم ْ مُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . رجوع به اصم و اصمان ، و معجم البلدان شود.