اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عصی

نویسه گردانی: ʽṢY
عصی . [ ع َ صا ] (ع فعل ، اِ) صیغه ٔ ماضی از مصدر عَصْی که با در نظر گرفتن آیه ٔ کریمه ٔ «و عصی آدم ربه فغوی » (قرآن 121/20) یعنی آدم ابوالبشر بر خدای خود عصیان کرد و سرپیچی نمود پس گمراه شد، در فارسی بعنوان اسم بکار رفته است :
زلف زمین در بر عالم فکند
خال عصی بر رخ آدم فکند.

نظامی .


دامن او گیر کو دارد عصا
درنگر آدم چه ها دید از عصی .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ابن آصی . [ اِ ن ُ صا ] (ع اِ مرکب ) حِدَاءَة، و آن مرغی است . غلیواژ. زغن . گوشت ربا.
عاصی شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) عصیان کردن . طغیان ورزیدن . تمرد کردن . متمرد شدن . گناه کردن . نافرمانی کردن . (ناظم الاطباء) : چون سلیمان ...
اسی اود. [ اِ ] (ترکی ، اِ) بترکی اسم فلفل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در ترکی امروز اُسیوت تلفظ کنند.
اسی کلا. [ اِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل ، واقع در 7000گزی شمال بابل ، کنار شوسه ٔ بابل به بابلسر. دشت . معتدل ...
علی عاصی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) عاملی کفراوی . رجوع به علی کفراوی شود.
اسی ویشه . [ اَ ش َ ] (اِخ ) موضعی است در چهارفرسنگی آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی ).
لعل و عسی . [ ل َ ع َل ْ ل َ وَ ع َ سا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بودکه . امید است و بود که . باشدکه و امیدکه : و در صباح و مسا به لعل ّ و عسی ...
اصطرلاب آسی . [ اُ طُ ب ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که منطقةالبروج او ببرگ مورْد ماند. (از التفهیم ص 285). و رجوع به اسطرلاب شود.
عبدالقهار عاصی، که از شاعران نسل نوی افغانستان در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بود، در چهارم میزان سال ۱۳۳۵ خورشیدی‌ در روستای ملیمه پنجشیر به دنیا آمد. ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.