اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عصیر

نویسه گردانی: ʽṢYR
عصیر. [ع َ ] (ع ص ) شلپیده . (منتهی الارب ). معصور و فشرده شده . (از اقرب الموارد). || (اِ) آنچه که به فشاردن بیرون آید از آب و مایع و نحو آن . (منتهی الارب ). آنچه به فشاردن و عَصر بیرون آید. (از اقرب الموارد). شیره . (دستور اللغة) (نصاب ). شیره ٔ انگور و جزآن . (دهار) (از غیاث اللغات ). آب افشرده از نباتات که منجمد نشده باشد. (مخزن الادویة). افشره . فشرده .
- عصیر امعاء ؛ عصیر روده . عصیر معوی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عصیر روده شود.
- عصیر انگور ؛ شراب . عصیر. رجوع به عصیر شود :
این بر آن وزن و قافیت گفتم
روزگار عصیر انگور است .

مسعودسعد.


- عصیر روده ؛ شیره ٔ روده ، و در اصطلاح پزشکی مخلوطی است از تراوشهای غده های روده .این غده ها عبارتند از غده های برونر و غده های لیبرکون و سلولهای مخاطی اپی تلیوم روده . غده های خوشه ای برونر فقط در اثناعشر موجودند ولی غده های لوله ای لیبرکون تمام سطح مخاط روده ٔ باریک را می پوشانند و سلولهای مخاطی هم در سطح مخاط و هم در عمق غده ها پراکنده اند. عصیر روده مایعی است زردرنگ که بواسطه ٔ حرارت منعقد میشود و واکنش آن قلیائی و PH آن برابر 8/3 است . این شیره دارای دو درصد مواد جامد است . (فرهنگ فارسی معین ).
- عصیر عِنَبی ؛ شیره ٔ انگور. آب انگور. فشرده ٔ انگور. و در شرع اسلام قبل از ذهاب ثلثین از آن حرام است ، یعنی هرگاه آب انگور را در دیگ ریزند و بجوشانند قبل از آنکه دوسِوُم آن کسر شود حرام است و نجس ، و بعد از ذهاب ثلثین طاهر شود و شیره گردد. و اگر قبل از آنکه دوسِوُم آن تبخیر شود بماند تا سرکه شود باز طاهر شود. (فرهنگ علوم عقلی از شرح لمعه و الفقه علی ). و رجوع به عصیر شود.
- عصیر معدنی ؛ کائنات و موجودات . (ناظم الاطباء).
- عصیر معدی ؛ (اصطلاح پزشکی ) مایعی است بیرنگ و لزج و دارای واکنش اسیدی که شامل نودونه درصد آب و یک درصد مواد معدنی و دیاستازها است . شیره ٔ معده از پرده ٔ مخاطی سطح داخلی معده که دارای غدد مترشحه ای در عمق پرزهای معده است ترشح میشود. مهمترین ماده ٔ معدنی عصیر معدی اسید کلریدریک و املاح قلیایی آن است . و بعلاوه عصیر معدی دارای سه دیاستاز پپسین و پرزور و لیپاز میباشد. مقدار اسیدکلریدریک عصیر معدی در حدود دو درصد و مقدار دیاستازهایش در حدود چهار درصد است . شیره ٔ معدی . رطوبت معده . (فرهنگ فارسی معین ).
- عصیر معوی ؛ عصیر امعاء. عصیر روده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عصیر روده شود.
|| شراب انگوری . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شراب حدیث ، و آن شرابی باشد که کمتر از شش ماه بر او گذشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و گویند که آن خاص رطب است نه خرما و تمر، چه آن را نبیذ گویند که غیر از عصیر است . (از اقرب الموارد). عصیر عنبی و عصیر انگور. و رجوع به عصیر عنبی و عصیر انگور شود :
همه وادیج پرانگور و همه جای عصیر
زآنچ ورزید کنون بر بخورد برزگرا.

شاکر بخاری .


دوستان وقت عصیر است و کباب
راه را گرد نشانده ست سحاب .

منوچهری .


نیم جوشیده عصیر از سر خم
بکشیدن ، که چنین است صواب .

منوچهری .


رادمردان را هنگام عصیر
شاید ار می نبود صافی و ناب .

منوچهری .


تو ز خوشه عصیرچون یابی
تا نگیرد ز تاک خوشه عصیر.

ناصرخسرو.


به خوشه ٔ قُران در ببین دانه را
به انگور دین در رها کن عصیر.

ناصرخسرو.


چون خر بسبزه رفته بنوروز درخزان
در زیر رَز خزان شده با کوزه ٔ عصیر.

ناصرخسرو.


رَز انگور باشد بی اندازه چنانک قیمتی نگیرد و آن را بعضی عصیر سازند و بعلاقه کنند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 139).
ناهید رودساز به امیّد بزم تو
دارد به دست جام عصیر اندر آسمان .

سوزنی .


علم اندرکش و با ریش مگس ران کردار
حمله کن بر مگسان سر خمهای عصیر.

سوزنی .


عید است و آن عصیر عروسی است صرع دار
کف بر لب آوریده و آلوده معجرش .

خاقانی .


انگور فلان باغ در وجه فلان عصیر نهادم . (سعدی ).
|| اصل و نسب : رجل کریم العصیر؛ شخص کریم النسب . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسیر. [ اَ ] (اِخ ) (رود...) نهری است به فارس ، آب آن شور و ناگوار. از چشمه ٔ چک چک و چشمه ٔ مشک آویز برخاسته از بلوک اسیر گذشته به رودخانه ...
اسیر. [ اُ س َ ] (اِخ ) ابن زارم یا یسیربن رزام ، یا یسیربن رازم . مردی از یهود به خیبر که سریه به امیری عبداﷲبن رواحة در سال ششم هَ . ق ...
اسیر. [ اَ ] (اِخ ) مصطفی بن یوسف حسینی بیروتی . او راست : هدیةالاخوان فی تفسیر ما ابهم علی العامةمن الفاظالقرآن و آن در مطبعه ٔ جریده ٔ بیرو...
اسیر. [ اَ ] (اِخ ) میرزا جلال شاعر. از مردم اصفهان است . وی از خویشان شاه عباس بود. بقول مؤلف مرآةالخیال ، بانی بنیاد خیال بندی است و خیال...
اسیر. [ اَ ] (اِخ ) یوسف بن عبدالقادر حسینی صیادی شافعی (شیخ ). مولد وی صیدا بسال 1230 هَ . ق . است . او در کنف حمایت پدر خویش نشأت یافت و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اِبْن‌ِ اَثیر، ابوالحسن‌ على‌ّ بن‌ ابى‌ الکرم‌ محمد بن‌ عبدالکریم‌ بن‌ عبدالله‌ شیبانى‌ (4 جمادی‌الاول‌ 555 -630ق‌/13 مة 1160- 1233م‌)، ملقب‌ به‌ عزّا...
ابن اثیر. [ اِ ن ُ اَ ] (اِخ ) کنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن : 1 - برادر مِهین ،مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمدبن م...
اسیر طبع. [ اَ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) اسیر طبع مخالف . گرفتار نفس اماره . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
چرخ اثیر. [ چ َ خ ِاَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کره ٔ آتش . (ناظم الاطباء). کره ٔ ناری . (شرفنامه ٔ منیری ). || فلک ماه . (ناظم الاطباء). کره ٔ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.