اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عطف

نویسه گردانی: ʽṬF
عطف . [ ع ُ ] ۞ (ع ص ، اِ) ج ِ عَطوف . (منتهی الارب ). رجوع به عطوف شود. || ج ِ عاطف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطف شود. || ج ِ عِطاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِطاف شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عطف . [ ع َ ] (ع مص ) میل کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهربانی کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر...
عطف . [ ع َ ] (ع اِ) عطف الطریق ؛ بر سوی راه . گویند تنح عن عطف الطریق ؛ یعنی از میانه ٔ راه دور شو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِط...
عطف . [ ع َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) جایگاهی است در نجد و نام آن در شعر یزیدبن طثریة آمده است . (از معجم البلدان ).
عطف . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) درازی پلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است که بر درخت پیچد و آن را برگ نباشد، یکی آن عطفة ...
عطف . [ ع ِ ] (ع اِ)کرانه و جانب . (از منتهی الارب ). جانب هر چیز. (از اقرب الموارد). یک سوی گردن و یک سوی مردم . (دهار). جانب . (ترجمان الق...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: غراخ qerâx (کردی) **** فانکو آدینات 09163657861
در نامه های اداری به منظور "استناد کردن" و "اشاره کردن به" نامه یا سند یا مذاکره ای استفاده می شود.
(= زمان به یاد ماندنی، مرحله ای که در آن جهت یا سرعت یک فرایند، تغییر می کند): این واژه اَرَبی است و پارسی آن این می باشد: گاس آمروت gãs ãmrut (گاس= ...
عطف نسق . [ ع َ ف ِ ن َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح علم نحو، عبارت است از عطف به حرف . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به عطف ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.