گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عطل نویسه گردانی: ʽṬL عطل . [ ع َ طِ ] ۞ (ع ص ) نیکو جسم و تن ، از شتران . (از اقرب الموارد). || زن بی پیرایه . (غیاث اللغات ). || حرف بی نقطه مثل دال و سین و لام و میم . (غیاث اللغات ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی عطل عطل . [ ع َ طَ ] (ع مص ) بی پیرایه ماندن زن . (از منتهی الارب ). بی پیرایه شدن . (المصادر زوزنی ). خالی شدن زن از زیور. (تاج المصادر بیهقی ) (... عطل عطل . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) خالی بودن اززیور و حلی ، و گاهی در مطلق خالی بودن از هر چیزی به کار رود. (از اقرب الموارد). خالی . (منتهی الارب )... عطل عطل . [ ع ُ/ ع ُ طُ ] (ع ص ) زن بی پیرایه ٔ بی زیور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب و شتر بی گردن بند و بی رسن و بی داغ و نشان . (من... عطل عطل . [ ع ُطْ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطل شود. اطل اطل . [ اِ ] (ع اِ) تهیگاه . ج ، آطال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِطِل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تمام خا... اطل اطل . [ اِ طِ ] (ع اِ) رجوع به اِطْل شود. اطل اطل . [ اُ ] (ع اِ) چیزی : ماذاق َ اطلاً؛ نچشید چیزی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). اطل اطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) جایی است نزدیک کوفه از طرف جهینه که در آغاز ایام فتوح لشکریان مسلمانان بدانجا فرودآمدند. (از مراصدالاطلاع ). عاطل عاطل . [ طِ ] (ع ص ) بیکاره . بیهوده . تهی . فارغ : آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی... عتل عتل . [ ع َ ت َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَتلة. || (مص ) شتافتن به سوی بدی . (اقرب الموارد). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود