عفق
نویسه گردانی:
ʽFQ
عفق . [ ع َ ] (ع مص ) غائب گردیدن بر سر خود سپس آن بازآمدن . (از منتهی الارب ). غایب شدن . (از اقرب الموارد). || بسیار زدن کسی را به تازیانه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).به تازیانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || عصا زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بند نمودن از کاری و بازداشتن کسی را از اراده ٔ وی . (از منتهی الارب ). حبس کردن و منع نمودن . (از اقرب الموارد). || پریشان و متفرق شدن شتران در چراگاه بعد گذاشتن در آن و بر سر خود رفتن . (از منتهی الارب ). فرستاده شدن شتران به چراگاه و به راه خود رفتن آنها. (از اقرب الموارد). عُفوق . و رجوع به عفوق شود. || اندک خوابیده بیدار شدن . (از منتهی الارب ).خفتن اندک ، سپس بیدار شدن و دیگر بار خفتن . (از اقرب الموارد). || تیز دادن . || استوار ناکردن کار را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیار گشنی کردن خر. (منتهی الارب ). بسیار گشنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمد و رفت کردن بسیار اشتران بر آب . || بسیار رجوع کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). جمع کردن . (از اقرب الموارد). || زدن و پراکنده کردن باد چیزی را. (منتهی الارب ). زدن باد چیزی را. (از اقرب الموارد). || بسیار دوشیدن ناقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِفاق یا عَفاق . و رجوع به عفاق شود. || شتاب رفتن . (منتهی الارب ). رفتن به سرعت و شتاب . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
افق: 1ـ خطی دایره ای ساخته شده از چشم انداز زمینی از همه سو و امتداد یافته در عمق بسیار در یک جای مشخص که از دید بیننده به نظر می رسد زمین و آسمان در ...
خط افق . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دایره ٔ افق . (آنندراج ). رجوع به افق در این لغت نامه شود : برنگ خط افق تا زمین شود یکسا...
هم افق . [ هََ اُ ف ُ ] (ص مرکب ) در تداول دو کس را گویند که دارای تجانس فکری و روحی باشند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
افق حسی . [ اُ ف ُ ق ِ ح ِس ْ سی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دایره ایست که بدیدار مردم گرد بر گردزمین است . ابوریحان گوید: افق دو گونه است یک...
شبکهٔ افق یکی از شبکههای تلویزیونی دولتی کشور ایران است که در روز ۱۳ خردادماه ۱۳۹۳، پخش آنونس برنامههای خود را در ایستگاه الوند، فرستندهٔ سوم تهران،...
افق مرئی . [ اُ ف ُ ق ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افق حسی . رجوع به افق حسی شود.
افق ترسی . [ اُ ف ُ ق ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان افق حسی است با کمی اختلاف . افق ترسی که آنرا گاه افق حسی بمعنی عام گویند دای...
افق حقیقی . [ اُ ف ُ ق ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است از فلک که بدو آن سطح رسد که موازی است افق حسی را و مرکز زمین را بگذرد. و م...
افق الاعلی . [ اُ ف ُ قُل ْ اَ لا ] (اِخ ) برترین مرتبه ٔ روح یعنی حضرت احدیت و حضرت الوهیت . (از تعریفات جرجانی ).