اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عفو

نویسه گردانی: ʽFW
عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع مص ) آمرزیدن و درگذشتن از گناه و عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. (از منتهی الارب ). گذشت کردن بر کسی و ترک کردن مجازاتی را که شایسته ٔ آن است و خودداری از مؤاخذه او. (از اقرب الموارد). گناه از کسی در گذاشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). جرم از کسی فروگذاشتن . (المصادر زوزنی ). جرم از کسی درگذاشتن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || محو کردن خداوند گناهان کسی را. || حق را ساقط کردن چنانکه گوئی آن را از کسی که بر اوست محو کنند. (از اقرب الموارد). || پاک کردن نبشته را و محو ساختن . (منتهی الارب ). || خودداری کردن از چیزی و طلب نکردن آنرا. (از اقرب الموارد). || ناگرفتن زکات را. || معروف و احسان خواستن . (منتهی الارب ). آمدن به طلب معروف و احسان . (از اقرب الموارد). نزدیک کسی شدن برای احسانی . (المصادر زوزنی ) نزدیک کسی شدن به امید احسان . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || نیکو شدن حال کسی . || فربه گردیدن . (منتهی الارب ). || بسیار شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). فراوان شدن و کثرت . || افزون شدن بر کسی در علم . || فراوان کردن و افزون نمودن چیزی ، و از آن است «احفوا الشوارب و اعفوا اللحی ». (از اقرب الموارد). بسیار گردانیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بسیار کردن و افزونی . (دهار). || داخل نشدن چیزی که آب را تیره سازد به آن . (از اقرب الموارد). || نزدیک گرفتن شتر چراگاه را. || بسیار شدن پشم شتر و دراز گردیدن چندانکه بپوشد سرین وی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انبوه گردانیدن علف و جزآن را. (منتهی الارب ). || محو شدن و از بین رفتن اثر. (از اقرب الموارد). ناپیدا شدن . (المصادرزوزنی ). || ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عُفّو. عَفاء. و رجوع به عفو و عفاء شود. || پوشیدن باد خانه را به خاک . (از منتهی الارب ). کهنه کردن و محو کردن باد خانه را. (از اقرب الموارد). || ناپیدا کردن اثر. (المصادر زوزنی ). ناپدید گردانیدن اثر. (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). || ناپدید کردن باد نشان چیزی را. (منتهی الارب ). || بریدن پشم را. || ترک گفتن چیزی را. || ابتدا پیمانه کردن شوربا را برای کسی و آن را به وی رساندن . || باقی گذاشتن «عفاوة» را در انتهای دیگ . و رجوع به عفاوة شود. || پوشاندن گیاه زمین را. || باقی ماندن مقداری از چیزی . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عفو. [ ع َف ْوْ ] ۞ (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می د...
عفو. [ ع َ ف ُوو ] (ع ص ) مردبسیار عفوکننده و درگذرنده از گناه . (منتهی الارب ). عافی و بسیار عفوکننده ، و آن فعول به معنی فاعل است . (از اقر...
عفو. [ ع ِف ْوْ / ع ُ ف ْوْ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عَفو شود.
عفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع مص ) ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عفو شود.
بزرگ عفو. [ ب ُ زُ ع َف ْوْ ] (ص مرکب ) آنکه عفو و گذشت او بزرگ باشد. با عفو بسیار : پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفونیکودل و ستوده خصال و نِکو...
عفو کردن . [ ع َف ْوْ ک َ دَ ] ۞ (مص مرکب ) آمرزیدن و بخشیدن . معذور داشتن . پوزش پذیرفتن . معاف کردن . درگذشتن . (ناظم الاطباء). از گناه کسی ...
عفو خواستن . [ ع َف ْوْ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب عفو، آمرزش و بخشایش خواستن . اعتفاء : عذرها خواستند به جنگی که رفت و عفو خواسته . (تاری...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.