اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عفو

نویسه گردانی: ʽFW
عفو. [ ع ِف ْوْ / ع ُ ف ْوْ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عَفو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع مص ) آمرزیدن و درگذشتن از گناه و عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. (از منتهی الارب ). گذشت کردن بر کسی و ترک کردن مجازاتی ...
عفو. [ ع َف ْوْ ] ۞ (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می د...
عفو. [ ع َ ف ُوو ] (ع ص ) مردبسیار عفوکننده و درگذرنده از گناه . (منتهی الارب ). عافی و بسیار عفوکننده ، و آن فعول به معنی فاعل است . (از اقر...
عفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع مص ) ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عفو شود.
بزرگ عفو. [ ب ُ زُ ع َف ْوْ ] (ص مرکب ) آنکه عفو و گذشت او بزرگ باشد. با عفو بسیار : پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفونیکودل و ستوده خصال و نِکو...
عفو کردن . [ ع َف ْوْ ک َ دَ ] ۞ (مص مرکب ) آمرزیدن و بخشیدن . معذور داشتن . پوزش پذیرفتن . معاف کردن . درگذشتن . (ناظم الاطباء). از گناه کسی ...
عفو خواستن . [ ع َف ْوْ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب عفو، آمرزش و بخشایش خواستن . اعتفاء : عذرها خواستند به جنگی که رفت و عفو خواسته . (تاری...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.