اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عقاب

نویسه گردانی: ʽQAB
عقاب . [ ع ِ ] (ع اِمص ، اِ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی . (دهار). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت دامنگیر انسان می شود. (از اقرب الموارد). تنبیه و سیاست . (ناظم الاطباء). ضد ثواب . (اساس الاقتباس طوسی ). عقوبت . (مهذب الاسماء). آنچه به آدمی رسد بر اثر ارتکاب گناه در این جهان از رنج در جهان دیگر، اما همان رنجی را که ممکن است در نتیجه ٔ گناه در این جهان به آدمی رسد نام آن عقوبت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : و لقد استهزی ٔ برسل من قبلک فأملیت للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب ِ. (قرآن 32/13)؛ و همانا بر رسولانی پیش از تو استهزاء شد و به کسانی که کفر کردند مهلت دادم سپس آنها را گرفتم پس عقوبت من چگونه باشد. اًن کل الاّکذّب الرسل فحق ّ عقاب ِ. (قرآن 13/38)؛ همگی نبودند جز که رسولان را تکذیب کردند پس مجازات من لازم آمد. ان ربک لذومغفرة و ذوعقاب ألیم . (قرآن 43/41)؛ همانا پروردگار تو صاحب مغفرت و صاحب عقوبت دردناکی است . و هرچ بدان جهان باشد ثواب و عقاب جاوید باشد و هیچ بسر نیاید. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). حشر و قیامت خواهد بود و سؤال و جواب و ثواب و عقاب . (تاریخ بیهقی ص 339). مردم را که ایزد... این دو نعمت عطا داده است لاجرم از بهایم جداست و به ثواب و عقاب می رسد. (تاریخ بیهقی ).
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر
هست شگفتی چو ثواب از عقاب .

ناصرخسرو.


مرغ درویش بی گناه مگیر
که بگیرد ترا عقاب عقاب .

ناصرخسرو.


مگر که خدمت تو طاعت خدای شده ست
که هست بسته درو خلق را ثواب و عقاب .

مسعودسعد.


آنکه بی خدمتی ثواب دهیش
دید بایدش بی گناه عقاب .

مسعودسعد.


در معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب هیچ چیز نگفتم . (کلیله و دمنه ).
باج ستان ملوک ، تاج ده انبیا
کز در او یافت عقل خط امان از عقاب .

خاقانی .


شاه را سوره ٔ فتوح رسید
خصم را آیت عقاب رساد.

خاقانی .


که گفته است فلان می گریزد از پی آن
که شاه بشنود و بازداردم به عقاب .

خاقانی .


- عقاب بلابیان ؛ مجازات بدون بیان و توضیح قبلی . و «قبح عقاب بلابیان » از اصطلاحات فقهی است که مفاد آن این است که هر حکمی که بر بندگان بیان نشده باشد خدا نتواند عبد را بر آن مؤاخذه کند به حکم «ما حجب اﷲ علمه عن العباد فهو موضوع عنهم » چون تکلیف به مجهول محال و زشت است . (از فرهنگ علوم نقلی به نقل از وسائل ص 199 و کفایة ج 2 ص 179).
|| ج ِ عَقَبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقبة شود. || ج ِ عَقب . (اقرب الموارد). رجوع به عقب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عقاب کینه . [ ع ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که کینه ای چون کینه ٔ عقاب دارد. که آسان از مقصود بازنگردد : صیادی سگی معلّم داشت ، ازین پهن بری ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عقاب شدن . [ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از طالب شدن به چیزی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
عقاب افکن . [ ع ُ اَ ک َ ] (نف مرکب ) عقاب افکننده . آنکه یا آنچه عقاب را بیندازد : ز پرهای تیر عقاب افکنش عقابان فزونند پیرامنش . نظامی .بسی خ...
عقاب بینی . [ ع ُ ] (ص مرکب ) که نوک بینی بسوی انسی برگشته دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عقاب کردن . [ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه کردن . عذاب دادن . (فرهنگ فارسی معین ). معاقبة. عِقاب . رجوع به عِقاب شود.
چشمه عقاب . [ چ َ م َ ع ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 115 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و5 هزارگزی...
عقاب پیشانی . [ ع ُ ] (ص مرکب ) با پیشانی پهن و گشاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عقاب یااُغاب شَهباز یا اَلّه یا آله[۱][۲] نام رایج گروهی از پرندگان شکاری عضو خانوادهٔ بازان (Accipitridae) از راستهٔ بازسانان (Accipitriformes) است. ...
اقعب . [ اَ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ قَعب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کاسه ٔ مغاک بزرگ درشت یا کاسه ای که یک کس را سیر کند. (آنندراج ). ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.