اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عقل

نویسه گردانی: ʽQL
عقل . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) «أعقل » بودن شتر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعقل و عَقَل در معنی اسمی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عقل رفتگی . [ ع َ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خرافت و بی عقلی . (ناظم الاطباء): کلاب ؛ عقل رفتگی از دیوانگی . (منتهی الارب ).
عقل داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) خردمند بودن . بهوش بودن . عاقل بودن : تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق جایی دلم برفت که حیران شود عقول . ...
قوه ای است که باعث ایجاد تعادل بین ارکان زندگی مادی و معنوی انسان می گردد. عقل رحمانی بین چهار رکن وجود انسان یعنی این دنیا و آن دنیا روح و جسم تعادل ...
اصحاب عقل . [ اَ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ در اصطلاح فلسفه ، آنهایی را گویند که تنها معقولات را حق دانسته اند. مکتب عقلی ها.
عقل پریدن . [ ع َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) زایل شدن عقل . از بین رفتن خرد : اینقدر عقلی که داری گم شودسر که عقل از وی بپرد دم شود. مولوی .و ر...
شوریده عقل . [ دَ / دِ ع َ ] (ص مرکب ) که خردی تباه دارد. مجنون . شوریده رای : رجل ربیک ؛ مرد شوریده عقل در کار خود. تیار؛ مرد متکبر شوریده عقل ...
این دو واژه اربی است؛ و پارسی جایگزین این است: گشاسروت خرد goŝâsrut-xerad (پهلوی: goŝasrut-xrat)
عقل حادی عشر.[ ع َ ل ِ ع َ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقل یازدهم . || (اِخ ) و آن لقبی است که حکما به خواجه نصیرالدین طوسی داده اند. و ...
خروس کنگره ٔ عقل . [ خ ُ س ِ ک ُ گ ُ رَ / رِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح نفسانی . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || س...
عقل فَعّال عقل دهم از عقول ده‌گانه یا آخرین عقل از سلسله طولی عقول که بر اساس مکاتب فلسفی اسلامی ایجادکننده و تدبیرکننده عالم ماده و نفس‌های انسانی اس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.