عل
نویسه گردانی:
ʽL
عل . [ ع َل ْ ل ] (ع مص ) دوباره آب خوراندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیگرباره شراب دادن . (تاج المصادر) (مصادر زوزنی ). || نیک رنگ دادن چرم را. (اقرب الموارد). || پیاپی زدن . (تاج المصادر) (اقرب الموارد). سئل تابعی عمن ضرب رجلاً فقتله ، فقال اذا عله ضرباً ففیه القود. (اقرب الموارد). || شتران را پیش از سیراب شدن بازگرداندن . || ماده شتر را صبح وظهر و شب دوشیدن . (ذیل اقرب الموارد). || دوباره آب خوردن . دوباره آشامیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیگرباره شراب خوردن . (تاج المصادر) (مصادر زوزنی ). || بیمار شدن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ال طمغی . [ اَ طَ غا ] (ترکی ، اِ مرکب ) یا آل طمغی یا آل طمغا و یا آل تمغا. بمعنی علامت سرخ . در رحله ٔ ابن بطوطه بفتح همزه آمده است . رجوع ...
رنگ آل . [ رَ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگی که زردیش کم و قدری مایل به سرخی بود. رنگ شکری . رنگ نباتی . (آنندراج ). رجوع به رنگ شک...
سیاه آل . (اِ مرکب ) (درخت آل ) این گونه درخت در سراسر جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران میروید. آنرا در کجور و کلارستاق آل ، در گیلان سیاه آل ،...
آل نصره . [ ل ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به معد شود.
اشک آل . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
آل مظفر. [ ل ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) سلسله ای از فرمانروایان که از713 تا 795 هَ .ق . در فارس و کرمان و کردستان به استقلال فرمانروایی کرده ا...
آل مهلب . [ ل ِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) آل مهلب بن ابی صفره . مهالبه . ابوصُفره از مردم یمن و از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام امیر آنجا ب...
آل کثیر. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بخوزستان مرکب از سه هزار خانوار در غرب و جنوب رود دزفول که در سیاه چادرها منزل دارند و در قریه ٔ قوم...
آل نجاح . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) طائفه ای از سلاطین اسلام که در زبید مدتی حکم رانده اند (412-553 هَ .ق .). سرسلسله ٔ آنان نجاح مملوک حبشی مرجان...