عل
نویسه گردانی:
ʽL
عل . [ ع ُل ل / ع ِل ل ] (ع اِ) ج ِ عُلعُل . (لسان العرب و شرح قاموس از ذیل اقرب الموارد). اما ازهری گوید جمع علعل ، عُلُل و عَلاعل است . (ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
از اهل گرفته شده و به معنی کسانی است که به واسطهی فرزندی، (آل عمران، آل ابراهیم، آلیعقوب) خویشاوندی (آل لوط) و یا همشهری بودن، ...
آل . (ع اِ) گروه خویشان . (مهذب الاسماء). خاندان (مجمل اللغه ). دودمان . دوده . فرزندان . فرزندزادگان . خویشان . خویشاوندان . تبار.اولاد. اهل . ا...
آل . (ص ) سرخ . احمر : دو لب چو نار کفیده چو برگ سوسن زرددو رخ چو نار شکفته چو برگ لاله ٔ آل ۞ . فرخی .از تازه گل و لاله که در باغ بخندد...
آل . (اِ) نام دیوی مادینه ، یعنی پری بدکار در خرافات زنانه که بشب ششم جگر زچگان بَرَد و آنان را هلاک کند. || بیماری که زن نوزاده را ...
آل . (پسوند) َال . چنانکه آله (َاله ) در آخر بعض کلمات ، گاه ادات نسبت باشدو گاه افاده ٔ معنی تشبیه کند، مانند انگشتال به معنی چون انگشت ...
آل . (اِخ ) نام قلعه ای بخراسان : شنیدم از این مرزها هرچه گفت بلندی ّ و پستی ّ و راز نهفت چو آل و چو فخروم و چون دشت گل بخوبی نمود آنچه بو...
آل ا. [ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) اولیای خدا. || (اِخ ) خاندان و احفاد رسول صلوات اﷲعلیه .
عق-ال . [ ع ُ / ع ُق ْ قا ] (ع اِ) علتی است در پای ستور هرگاه برفتار آید ساعتی لنگ کند بعد از آن گشاده گردد، یا خاص است به اسب . (منتهی ال...
آل یس . [ ل ِ یا سین ] (اِخ ) آل یاسین . خاندان رسول صلوات اﷲعلیه .
آل حق . [ ل ِ ح َق ق ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل اﷲ. اولیأاﷲ. اولیاء : آنچنان پر گشته از اجلال حق کاندر او هم ره نیابد آل حق .مولوی .