اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علماء

نویسه گردانی: ʽLMAʼ
علماء. [ ع ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَلیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ عالِم . (متن اللغة) (ناظم الاطباء) : حسنک امام بود صادق را با خود برد و دیگر چند تن از علمای نشابور را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 206). بوصادق را نشست وخاست افتاد باقاضی بلخ ... و دیگر علماء. (تاریخ بیهقی ص 206). چنین گوید برزویه ٔ طبیب ... که پدر من از لشکریان بود ومادر از خاندان علماء دین زردشت . (کلیله و دمنه ). اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء واشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ). علماء پادشاه را با کوه مانند کنند. (کلیله و دمنه ).
علما راست رتبتی در جاه
که نگردد به روزگار تباه .

اوحدی .


- علمای سته ، قضاة ستة ؛ در اصطلاح علمای عامه ، شش تن از اصحاب بزرگ پیغمبر (ص ) بودند که عبارتند از علی (ص ) و عمر و عبداﷲ و اُبَی ّبن کعب و ابوموسی و زیدبن ثابت . و در بعضی از روایات عامه وارد است که علم در اصحاب پیغمبر (ص ) در این شش تن بوده است . و در روایت دیگر آمده است که قضات اصحاب پیغمبر (ص ) همین شش تن بوده اند.(از ریحانة الادب ج 3 ص 302).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
علماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعلم . زن کفیده لب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سلنج . زنی که مبتلی به لب شکری بود. (ناظم الاطباء). || ...
الماء. [ اِ ] (ع مص ) پنهان بردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پنهان بردن دزد چیزی را. (از اقرب الموارد). || منکر شدن حق کسی ...
عالماً. [ ل ِ مَن ْ] (ع ق ) از روی علم . از روی دانش . با علم و اطلاع .
آلما. ا. در بنیان، کلمهٌ عربیِ عالِمَه (بر اصل علم و مؤنثِ عالِم) می باشد که در زبان انگلیسی به alma تبدیل شده است؛ در این زبان، این واژه بصورت های al...
المع. [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد زیرک و تیزخاطر، المعی مثله . (منتهی الارب ). کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از...
عدس الماء. [ ع َ دَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پر سیاوشان . (بحرالجواهر). برخی گویند چیزی است از قبیل خزه که در آبهای راکد حوضها وغیره روید و ثمری ...
حی الماء. [ ح َی ْ یُل ْ ] (ع ، اِ مرکب ) (اصطلاح کیمیا) جیوه . سیماب . زیبق . رجوع به سیماب شود.
صب الماء. [ ص َب ْ بُل ْ ] (اِخ ) آبریزگان : هفت سال قحط افتاده در عهد او [ فیروزبن یزدجرد ] و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران ...
فرس الماء. [ ف َ رَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به فرس البحر و اسب آبی شود.
زیت الماء. [ زَ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زیتون الماء. زیتون نارسیده که آنرا در آب نمک گذارند. (از دزی ج 1 صص 616 - 617). رجوع به زیتون الماء شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.