الماء
نویسه گردانی:
ʼLMAʼ
الماء. [ اِ ] (ع مص ) پنهان بردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پنهان بردن دزد چیزی را. (از اقرب الموارد). || منکر شدن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خالی گذاشتن چارپایان جای را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). یقال : کان بالارض مرعی او زرع فهاجت الدواب فألمأته ؛ یعنی در زمین چراگاه و کشت بود چارپایان بشوریدند و زمین را هموار و بی گیاه کردند. (از اقرب الموارد). || فروگرفتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).یا در متعدی شدن بباء معنی بردن ، و در متعدی شدن به «علی » معنی اشتمال (فروگرفتن ) دهد: الماء علی الشی ٔ؛ اشتمل . الماء به ؛ ذهب به . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || گزیدن جهت خود چیزی را. الماء بما فی الجفنة؛ یعنی جهت خود گزید آنچه در کاسه بود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفتن . (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حی الماء. [ ح َی ْ یُل ْ ] (ع ، اِ مرکب ) (اصطلاح کیمیا) جیوه . سیماب . زیبق . رجوع به سیماب شود.
صب الماء. [ ص َب ْ بُل ْ ] (اِخ ) آبریزگان : هفت سال قحط افتاده در عهد او [ فیروزبن یزدجرد ] و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران ...
حرف الماء. [ ح ُ فُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب تره . اوتره . سیسنبریون ۞ . ماماچم چم . مچی . قردامینی (کردامی ). سین . صاحب اختیارات گوید: سیسنفریون ....
زیت الماء. [ زَ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زیتون الماء. زیتون نارسیده که آنرا در آب نمک گذارند. (از دزی ج 1 صص 616 - 617). رجوع به زیتون الماء شود.
ابن الماء. [ اِ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) مرغابی . (مهذب الاسماء). بط. اِوَزّ. اُردک . بَت . ج ، بنات الماء.
بنت الماء. [ ب ِ تُل ْ ] (ع اِمرکب ) قسمی مرغابی . (از المرصع) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیور و ماهی و هر آنچه با آب الفت دارد و در آن زندگان...
بیت الماء. [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب خانه . بیت الخلا. بیت التخلیه . بیت الفراغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
ثوب الماء. [ ث َ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید. || آب که با بچه بیرون آید از رَحم .
حبق الماء. [ ح َ ب َ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فوتنج نهری . پودنه . نعنعالماء. حبق التمساح . پودینه ٔ نهری . (منتهی الارب ). پودنه ٔ آبی . فوتنج نهری ....
عدس الماء. [ ع َ دَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پر سیاوشان . (بحرالجواهر). برخی گویند چیزی است از قبیل خزه که در آبهای راکد حوضها وغیره روید و ثمری ...