الماء
نویسه گردانی:
ʼLMAʼ
الماء. [ اِ ] (ع مص ) پنهان بردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پنهان بردن دزد چیزی را. (از اقرب الموارد). || منکر شدن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خالی گذاشتن چارپایان جای را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). یقال : کان بالارض مرعی او زرع فهاجت الدواب فألمأته ؛ یعنی در زمین چراگاه و کشت بود چارپایان بشوریدند و زمین را هموار و بی گیاه کردند. (از اقرب الموارد). || فروگرفتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).یا در متعدی شدن بباء معنی بردن ، و در متعدی شدن به «علی » معنی اشتمال (فروگرفتن ) دهد: الماء علی الشی ٔ؛ اشتمل . الماء به ؛ ذهب به . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || گزیدن جهت خود چیزی را. الماء بما فی الجفنة؛ یعنی جهت خود گزید آنچه در کاسه بود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفتن . (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
فرس الماء. [ ف َ رَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به فرس البحر و اسب آبی شود.
فلفل الماء. [ ف ِ ف ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زنجبیل الکلاب . (یادداشت مؤلف ). به یونانی او را باباری گویند. نباتی است که در آبهای ایستاده روید ...
کرنب الماء. [ ک َ رَ مْبُل ْ ] (ع اِ مرکب ) نیلوفر. (قانون ابن سینا چ تهران ص 214) (فهرست مخزن الادویه ).
فارس الماء. [ رِ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) سطراطیقوس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سطراطیمرس و سطراطیوطس نیز آمده . (فهرست مخزن الادویه ).
بنات الماء. [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) هر حیوان که در آب باشد. (مهذب الاسماء). آنچه در آب زندگی کند چون ماهی و پرنده و غورباغه . (ثمار القلو...
صاحب الماء. [ ح ِ بُل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گویا لقبی بوده است مرادف کلمه ٔ دریادار. ابن ابی الحدید در داستان صاحب الزنج آرد : فاستأمن ...
زیتون الماء.[ زَ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زیتونی است که نزدیک آبها روید و در جمیع افعال ضعیف تر از سایر است و بعضی گویند زیتونی که در آب نمک پ...
ساکب الماء. [ ک ِ بُل ْ ] (اِخ ) دلو. (اقرب الموارد). نام دیگر صورت فلکی دلو است .
بلسان الماء. [ب َ ل ِ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) درخت آمریکای شمالی با میوه های کبود سیاهرنگ خوراکی . (دایرةالمعارف فارسی ).
عنکبوت الماء. [ ع َ ک َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) قسمی عنکبوت آبی در رود گنگ . (دمشقی ).