علوی
نویسه گردانی:
ʽLWY
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) ده مخروبه ایست از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
واژه های همانند
۱۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن زین بن علوی بن احمد. از متصوفه ٔ حضرموت . رجوع به علوی حبشی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن زین العابدین . او راست : مناهج الاخبار فی شرح الاستبصار، که درسال 1039 هَ . ق . آن را به پایان رسانده است ....
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن جعفربن حسن بن جعفربن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب . رجوع به علوی بغدادی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن حمزةبن علی بن عبداﷲبن محمدبن حسن بن حسین علوی طبری مرعشی . رجوع به علوی مرعشی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن علی بن داودعلوی صنعانی مؤیدی زیدی . رجوع به علوی زیدی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن احمدبن یحیی زیدی . رجوع به علوی یمنی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن یحیی بن حسن بن جعفر حسینی . رجوع به علوی بغدادی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن عبداﷲ مکنی به ابوعلی . رجوع به حسین حسنی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) سلیمان بن ابراهیم بن عمر علوی تعزی یمنی ، مکنی به ابوالربیع، و ملقب به نفیس الدین . رجوع به علوی تعزی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) طاهربن حسین ابن طاهربن محمد. رجوع به علوی حسینی شود.