اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علی

نویسه گردانی: ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ (یا عبداﷲ) دقیقی بغدادی ، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم علی بن عبداﷲ دقاق و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 144. الوافی صفدی ج 12 ص 112. عیون التواریخ ابن شاکر ج 13 ص 65. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 56. بغیةالوعاة سیوطی ص 343. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 212. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 451.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۷۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن یمانی ، مشهور به ابن علیف . وی شاعر بود و در سال 855 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (از معجم ا...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن احمدبن حسین بن محمویه یزدی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی یزدی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین حسینی علوی آملی ، ملقب به ممتازالعلماء و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی آملی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین قطیفی . رجوع به علی قطیفی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . نحوی ولغوی قرن هفتم هجری . رجوع به ابوالحسن ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حِنّی . محدث است . (منتهی الارب ).
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن خاتون عاملی . فقیه و ادیب قرن دهم هجری . رجوع به علی عاملی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی ، مشهور به ابن باذش و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن باذش و غرناطی و علی...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن زکریا، مشهور به ابن زکرون و مکنی به ابوالحسن . فقیه و عالم علم فرائض و محدث و صوفی از اهل طرابلس بود که...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن زین الدین بحری (علی تقی ...). رجوع به علی بحری شود.
« قبلی ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۵۷۸ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.