علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نصیرالدین محمودبن مظفر خوارزمی ، ملقّب به شمس الدین . پدر او نصیرالدین محمود سمت وزارت و نیز اشراف مطبخ و اسطبل سلطان سنجر را داشت . و بواسطه ٔ بی کفایتی از وزارت کنار رفت و منصب اشراف را به پسرش شمس الدین علی واگذاشت . و پس از مدتی مقرب الدین جوهر خادم ، شمس الدین علی را نزد سلطان سنجر متهم به داشتن روابط با برخی از حرمسرایان سلطان ساخت لذا با پدرش به زندان افکندند و در همان زندان درگذشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 515) (دستور الوزراء خوندمیر ص 199 و 203).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
جبل عالی . [ ج َ ب َل ِ عا ] (اِخ ) میانه ٔ قریه ٔ بم و بلوک سیراف است .
جام عالی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی ب...
الی پینک . [ اَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری سنندج ، و 10 هزارگزی خاور شوسه...
باغ عالی . [ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 45 هزارگزی جنوب خاوری سارودئیه به جیرفت واقع است ...
باب عالی . [ ب ِ ] (اِخ ) دربار سلاطین عثمانی ، ترجمه ٔ عالی قاپو (درب عالی ). یا آلا قاپو (در سرخ ). دربار سلطان عثمانی . || اسلامبول . استانب...
الی آخر. [ اِ لا خ ِ ] (از ع ، ق مرکب ) تا آخر. در مقام کوتاه کردن سخن گویند.
آلی بالی . (اِ) آلوبالو. آلبالو. قراصیا. آلوی ابوعلی .
عالی مشرب . [ م َ رَ ] (ص مرکب )آنکه مشرب خوب دارد. خوش مشرب . بلندنظر : حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نی...
عالی مقام . [ م َ ] (ص مرکب ) عالیجاه . بلندمرتبت . آنکه مقام رفیع و بالا دارد : در سلک سایر خدام عالی مقام تنظیم گردید. (حبیب السیر ج 3 ص ...
عالی مآثر. [ م َ ث ِ ] (ص مرکب ) صاحب آثار عالیه : صاحبقران عالی مآثر بدانجا رسید. (حبیب السیر ج 3 ص 155).