گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی ام درز ام درز. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) اِست . (المرصع). ام درن ام درن . [ اُم ْ م ِ دَ رَ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (المرصع) (المنجد) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ام حسن ام حسن . [ اُم ْ م ِ ح َ س َ ] (اِخ ) از دختران امام زین العابدین علیه السلام بوده است . (از تاریخ گزیده چ لندن ، ص 204). ام حلس ام حلس . [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) ماده خر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المرصع). خر. (مهذب الاسماء). کنیه ٔ اتان . (ماده خر) است . (از لسا... ام خثی ام خثی . [ اُم ْ م ِ خ َ ] (اِخ ) دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. 1500 تن سکنه دارد. آب آن از چاه محصول آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ... ام خبز ام خبز. [ اُم ْ م ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است به طائف . (منتهی الارب ). ام ثفل ام ثفل . [ اُم ْ م ِ ث َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (المرصع). ام ثنی ام ثنی . [ اُم ْ م ِ ث ِ نا ] (ع اِ مرکب ) مادری که دو بچه آورده باشد. (از المرصع). ام جلس ام جلس . [ اُم ْ م ِ ج َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (المرصع). ام اذن ام اذن . [ اُم ْ م ُ اُ ذُ ] (اِخ ) محلی است در سماوه که از آنجا سنگ آسیا می آورند. (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۷۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود