عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع َ ] (ع مص )دیر ماندن و زیستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود. || دیر داشتن و باقی گذاردن . (از اقرب الموارد): عمره اﷲ؛ دیر دارد او راخدای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هرگاه لام ابتدا بر «عمر» درآید مرفوع میگردد بنابر مبتدا بودن که خبر آن محذوف باشد، چنانکه گوئیم : لعمرُ اﷲ که تقدیر آن لعمر اﷲ یسمی ، یا لعمر اﷲ ما اُقسم به میباشد. و هرگاه بدون لام باشد مانند سایر مصادر منصوب میگردد، چنانکه گوئیم عمر اﷲ ما فعلت کذا، و عمرک اﷲ مافعلت ُ. و اما معنای لعمر اﷲ و عمر اﷲ «به هستی و بقای خداوند سوگند میخورم » میباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آبادان گردیدن و مسکون شدن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سکونت و منزل کردن . || بنا کردن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || پرستش و عبادت کردن . (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || خدمت کردن . عَمارة. رجوع به عمارة شود. || نماز خواندن و روزه گرفتن . (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
امر مشترک . [ اَ رِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح منطق حد اوسط را در تمثیل امر مشترک نیز خوانند. (از اساس الاقتباس ص 333).
امر معروف . [ اَ رِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امر کردن به نیکو که در شریعت اسلام معروف و شناخته شده هستند مانند صوم و صلات و حج و زکو...
ترعه ٔ عامر. [ ت ُ ع َ / ع ِ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ترعةُ عامر. جایی است در صعید بالا، بر کنار نیل . در آنجا یک قسم ماهی کوچکی که آن را صرایری نامن...
قصر ابن عامر. [ ق َ رُ اِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) از نواحی مکه است . عمربن ابی ربیعه در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
امر اعتباری . [ اَ رِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که وجود آن فقط در عقل شخص اعتبارکننده باشد تا وقتی که اعتبارکننده است و آن ...
امتثال امر. [ اِ ت ِ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بجاآوردن فرمان . رجوع به امتثال شود.
آمر باحکام ا. [ م ِ رُ ب ِ اَ مِل ْ لاه ] (اِخ ) لقب ابوعلی منصور، از خلفای فاطمی مصر. در سال 495 هَ .ق . به پنجسالگی او را بخلافت برداشتند ...
دیر ابن عامر. [ دَ رِ اِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) محل آن نامعلوم است و ذکر آن در اشعار عیاش الضبی آمده است . (از معجم البلدان ).
حایط بنی عامر. [ ی ِ طِ ب َ م ِ ] (اِخ ) محلی است نزدیک مکه که راه آن شعبی است ، میان دو کوه وآخر آن بطن عرفة است . رجوع به نزهةالقلوب ...
قیس بنی عامر. [ ق َ ب َ م ِ ] (اِخ ) مجنون بن ملوح بن مزاحم عامری . شاعری است عاشق پیشه از مردم نجد. وی اگرچه دیوانه نبود، ولی به مجنون م...